کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

#FreeSharifeh
Channel
News and Media
Business
Politics
Education
Persian
Logo of the Telegram channel کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_hPromote
1.05K
subscribers
17K
photos
7.07K
videos
6.22K
links
خبر ها و گزارش های كارگری ،تصاوير، كليپ و مطالب و نظرات خود را از اين طريق برای ما ارسال كنيد. @h_komitte
🚩⚙️🚩⚙️🚩

خواهرانه
شریفه محمدی در حدیث دیگران - شماره ۱۰


خاطره من درباره شریفه برمی‌گردد به حدود سال ۶۷، زمانی که جنگ تازه تمام شده بود و جوانان ایران با بحران‌های اقتصادی و بیکاری مواجه بودند. هزاران جوان برای یافتن کار و بهبود شرایط زندگی و معیشت خود و خانواده به ژاپن مهاجرت کردند. این مهاجرت زمانی شدت گرفت که در سال ۱۳۶۷، ژاپن محدودیت ویزا برای ایرانیان را حذف کرد. بسیاری از این جوانان تصوری فراتر از سریال‌های ژاپنی که در ایران به نمایش درمی‌آمد، نداشتند. در حالی که عده‌ای توانستند وضعیت مالی بهتری پیدا کنند، برخی دیگر به مشاغل بسیار سخت مشغول شدند و اکثریت جوانان نیز هرگز از چرخه فقر رهایی نیافتند و زندگیشان دچار آسیب‌های جدی شد.

یادم می‌آید وقتی بابای من برای کار به ژاپن رفت، شریفه همیشه پیش ما بود و به نوعی جای خالی پدر را پر می‌کرد. شریفه برای من به قدری عزیز است که نمی‌توانم حد و مرزی برای این محبت بگذارم. من آن زمان تازه وارد کلاس اول شده بودم و او مثل یک معلم دلسوز، تمام درس‌هایم را با حوصله و محبت به من یاد می‌داد. یادم می‌آید چقدر با هم نامه برای بابا می‌نوشتیم؛ او در نوشتن به من کمک می‌کرد و در هر نامه انگار با هم حرف دل‌مان را می‌زدیم. وقتی دلتنگ می‌شدم، با من گریه می‌کرد و وقتی شادی بود، با من می‌خندید.

بابا هم شریفه را خیلی دوست داشت. حتی یک بار یادم هست برای تولد من و شریفه، از ژاپن پول فرستاده بود، اما متأسفانه توی اداره پست گم شده بود. بابا وقتی این را شنید خیلی ناراحت شد، اما وقتی برگشت، زیباترین و بهترین هدیه را برای شریفه آورد. شریفه واقعاً مثل یک فرشته بود؛ او نه تنها به من، بلکه به تمام بچه‌های فامیل در درس ریاضی کمک می‌کرد. هر کدام از ما که نمره خوبی می‌گرفتیم، می‌دانستیم که مدیون آموزش‌های شریفه هستیم.

هنوز هم وقتی به او فکر می‌کنم، صبوری، مهربانی و زیبایی‌اش در ذهنم نقش می‌بندد. به امید اینکه همیشه شریفه عزیزم را در کنارمان داشته باشیم؛ این فرشته زمین که هیچ‌گاه محبتش را فراموش نخواهیم کرد.

خاطره ای از یکی از اقوام شریفه
انتشار: کمپین دفاع از شریفه محمدی
#freesharifeh
#آزادی_شریفه
🖥 تماس با ادمین تلگرام: @freesharifeh
توئیتر: https://x.com/freeSharifeh
اینستاگرام:www.instagram.com/free_sharifeh_mohammadi/
18 september 2024

☆☆☆☆☆

🔹   اکانت کمیته هماهنگی در اینستاگرام: 👇

https://www.instagram.com/komiteh.hamahangi

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🚩⚙️🚩⚙️🚩

دلتنگی برای هم بازی دوران کودکی ام
شریفه محمدی در حدیث دیگران- شماره
۹

ظهر تابستان است و کاشی هایی که از حرم نفس‌های آفتاب، داغ شده اند طوری که حتی با پای برهنه نمی‌توانی روی آنها قدم بگذاری. من و شریفه و چند تا از بچه‌های قد و نیم‌قد محله اما، بعد از یک آبتنی جانانه توی حوضچه‌ی کنار باغچه، تعیبه شده در گوشه ی حیاط، با تن لخت، روی کاشی‌ها  دراز  میکشیم. چه آرامشی... در آن لحظه که حتی یک نسیم ملایم، تن خیسمان را مور مور می‌کرد، تماس پوست بدنمان با کاشی‌های داغ آن‌قدر مستمان می‌کرد که تب‌وتاب شیطنت برای لحظه‌ای از سرمان می‌افتاد و لحظاتی سرخوش و مست، نفسی از پس یک ظهر پرشتاب تازه میکردیم .
مادر، برایمان در ظرف های کوچک روحی، برنج دم می‌گذاشت و ما با ولع آن را میبلعیدیم. تو گویی لذیذترین غذای دنیا را می خوردیم.
بزرگ‌تر که شدیم، شیطنت‌های نوجوانی هم با شریفه مثل سایر نوجوان‌ها به سراغمان آمد؛ پسر همسایه ی کوچه‌ بالایی، آهنگ‌های شهرام شب‌پره و قایم‌موشک‌بازی‌های هیجان‌انگیز.
شب‌ها یادم هست تا دیر وقت دنبال بهانه‌ای بودیم که بخندیم؛ حتی به ترک دیوار. صدای همه درمی‌آمد که «بخوابید دیگه، بَسه! سرمان را بردید!» بزرگ‌ترها خسته از مشغله‌های روزی سخت، و پلک‌هایی که می‌رفتند که سنگین بشوند، و ما با وجود خستگی، اصرار برای بیدار ماندن در رختخواب هایی که پهلو به پهلو پهن شده بودند دراز می‌کشیدیم و صدای خنده‌ های ما آسایش را از چشمانشان می‌گرفت و ما گویی شادترین دخترکان آن حوالی بودیم.

شریفه، تو کجا ماندی؟ چه شد که ما آن‌قدر بزرگ شدیم که بعد از مدتی حتی نزدیک، از هم دور افتادیم؟ و حالا... حالا من هر روز و هر شب به تو فکر می‌کنم؛ به اینکه چقدر باهوشی، چقدر زیبایی، چقدر قوی هستی. به چشمان خودت و آیدین، به خنده‌های آیدین که شبیه خنده‌های توست.
از خودم می‌پرسم، شریفه، تو کِی و چه وقت مادر شدی؟! و من کی و چه وقت یادم رفت دختر دایی دارم که دنیای آدم بزرگی از من دورش کرد.
سالهاست از ته دل نخندیده ام، سالهاست با کَسی چنان صمیمی نشده ام که کودک‌ درونم را خوشحال کنم از شیطنت های گاه و بیگاه. سالهاست دلتنگم، دلتنگ خانه ای که دیگر نیست و دلتنگ دختر دایی ام که اکنون در دست ماموران سرکوب اسیر شده و من دست و پا میزنم تا بتوانم رهایش کنم.

خاطره ای از یکی از اقوام شریفه محمدی
انتشار: کمپین دفاع از شریفه محمدی
#freesharifeh
#آزادی_شریفه
🖥 تماس با ادمین تلگرام: @freesharifeh
توئیتر: https://x.com/freeSharifeh
اینستاگرام:www.instagram.com/free_sharifeh_mohammadi/
18 september 2024

☆☆☆☆☆

🔹   اکانت کمیته هماهنگی در اینستاگرام: 👇

https://www.instagram.com/komiteh.hamahangi

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚩⚙️🚩⚙️🚩

بازنشستگان تأمین اجتماعی در تجمع خود در کنار مطالبات خود آزادی شریفه محمدی و اسماعیل گرامی را نیز فریاد زدند.

در این یکشنبه اعتراضی، در برابر سازمان تأمین اجتماعی کشوری، بازنشستگان در اعتراض به فساد حکومتی، سختی معیشت و پایمال شدن حقوقشان تجمع کردند.

تاریخ: ۱۴۰۳/۶/۲۵
منبع: فضای مجازی
#freesharifeh
#آزادی_شریفه
🖥 تماس با ادمین تلگرام: @freesharifeh
توئیتر: https://x.com/freeSharifeh
اینستاگرام:www.instagram.com/free_sharifeh_mohammadi/

☆☆☆☆☆

🔹   اکانت کمیته هماهنگی در اینستاگرام: 👇

https://www.instagram.com/komiteh.hamahangi

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
@komite_h
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
More