View in Telegram
#آبان_149 همه چیز و همه کس در مه ی غلیظ فرو رفته و پنهان بود. از دو قدم جلوتر از پای خودم هم خبر نداشتم! چند بار زمین خوردم؟ چقدر از راه را لنگ زنان آمدم؟ در این دنیایی که پول همه چیز است. به یکباره از همه بریدن و تلاش برای مستقل شدن, حتی گفتنش هم لرز به تن آدم می انداخت. منی که حتی یک ریال از سودی که نوید وعده داده بود را نگرفتم. نخواستم که دین آن شهید به گردنم باشد.واضح تر بگویم سود آن تجارت را سالم نمی دیدم. آن هم وارداتی که نوید انجام میداد وارد کردن ماشین های لوکس از برند های بسیار معروف. در حدی که کارت بازرگانی خاله هاجر به تنهایی جوابگو نبود و نیمی از آن ماشین ها با کارتی که به نام من بود وارد شده بود. میدانم. همین که دم به دم نوید دادم هم خودش درست نبود. اما همان شهید که پیش خدا دنیا دنیا حرمت دارد میداند که تنها راه پیش پایم بود و من سعی کردم گناهم را با نگرفتن سود حاصل از آن کار کمتر کنم. وارد کوچه شدم و به یاد آوردم روزی را که در همین کوچه, مثل اسپند روی آتش بالا و پایین میرفتم که نوید را مجاب کنم یک فقره چک ضمانت بکشد برای کاری که با چه مکافات پیدا کرده بودم. پرستار تمام وقت یک سالمند پوشکی. همین بی بی خودمان, وقتی فهمید حتی نزدیک بود یکی بخواباند کنار گوشم.! من هم ایستادم. سینه سپر کردم و گفتم اگر سیاه و کبود هم بکند حاضر نیستم خانه و کارت عابرش را قبول کنم. خانه ای ویلایی که به نامم زده بود و حساب بانکی با موجودی بالا که هردو از شرایط و قوانین گرفتن کارت بازرگانی بود اما نوید گفته بود که بعد از اتمام کار نیاز به برگرداندن نیست و همه برای خودم و به نام خودم بماند. فکرش بکن چقدر از آن تجارت سود میبرد که حاضر بود اينها را در ازای آن کارت که گفته بود دوسال و دوسالش شد سه سال و حالا حدود یک سال بود که کارت بازرگاني من تاریخ اعتبارش گذشته و نوید گفته بود تمام است... همه اينها را در آبان نامه نوشته و مطمئن بودم که می خوانی و باز هم با امیدی که از پابرجا بودنش خنده ام میگیرد منتظر بودم که خبری از تو بشود... کلید را توی قفل چرخاندم داخل شدم و صدایم را در سرم انداختم و از همانجا توی راهرو گفتم: _بی بی دیدی موتورش سوخته بود؟ قرار شد سیم پیچی شو عوض کنه فردا عصر شاگردش بیاد ببندتش. _حالو چرو داد میزنی؟ کَرُم مگه؟!! ریز خندیدم و وارد سوییتم شدم. باید می رفتم دوش را بغل بگیرم! و به این فکر کردم که در این مدت اگر بی بی نبود من همان اوایل یادم رفته بود که صدایم چه شکلی ست... خنکی صبح خواب را از سرم پراند. عادتم شده بود که با این روش از شر کسلي کم خوابی و شب بیداری هایم خلاص شوم. هندزفری را توی گوشهایم محکم کردم. پیاده رو را گرفتم و آهسته شروع کردم به دویدن... خیلی دلم می خواست بدانم حالا کجای آبان نامه ای! کدام سال و کدام روز یا کدوم صفحه. پیاده روهایی که ته شان را دراورده بودم؛ همگی سنگ صبورم بودند. شاهد بودند که از دوری ات،بارها جان به لب رساندم. شیراز. تنها دارایی ام در آن سالها بود... اما اما بازهم ناعادلانه تنها بودم. چون محروم بودم از تو در این شهر بودی و نداشتمت... در راه بازگشت به خانه نان بربری تازه گرفتم و آش سبزی صبحانه ی مورد علاقه ام... دوچرخه سواری از پشت سرم گفت: _بپا. بلافاصله خودم را کنار کشیدم و پسر نوجوان که چند نان بربری را روی فرمان انداخته بود به سرعت رد شد و دستی برایم بلند کرد. و من نگاهم روی آن کاسه آشی بود که توی نایلون به دسته ی دوچرخه اش آویزان بود و به شدت چپ و راست میشد... وقتی به خانه می رسید قیافه ی مادر بی نوایش دیدن داشت... تکه ای نان کندم و دهانم گذاشتم. چیزی در سرم قلقلکم میداد. ماشین که نه اما شاید می توانستم برای خودم دوچرخه ای دست و پا کنم. نظرت چیست؟! آن هم یک وسیله ی نقلیه ست دیگر.! پر انرژی وارد شدم. بی بی بیدار شده دست و رویش را شسته و ایستاده بود توی ایوان. _کجو بودی؟صبحت بخیر. نان و کاسه ی آش را نشانش دادم. _ با هم صبحونه بخوریم؟ لبخند زد و حینی که آستین های بالا زده ی پیراهنش را روی النگوهای طلا میکشید گفت: _ سفره بیار همین جو رو تخت می شینیم... گوشی را دادم به گوش چیم و همانطور که به جفنگیات نوید گوش میدادم دسته ی تی را روی کاشی های آشپزخانه عقب جلو میکردم. _تو رو خدا مسخره شو در نیار. من که هر وقت اومدم شیراز تو خونه ت راهم ندادی حداقل تو بیا اینجا. _ صدایش لش نبود اما در این مدت انقدری شناخته بودمش که از صدایش هم بفهمم کی مست است و کی هوشیار. _خودتم میدونی نميشه. _ وایستا ببینم. مگه تو زن من نیستی... نگذاشتم از سر مستی جمله اش را کامل کند . _دخی مخیا دیر کردن بند کردی به من؟ خندید. مستانه و بلند.. _اونا شب کارن. اینکه تا حدودی رویش در رویم باز شده بود خوب نبود. _ نوید من برم؟ ادامه دارد... @kolbh_sabzz
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily