👆👆👆#ادامه از #پارهی_چهاردهم:
#قسمت_دوم
در برابر #آنارشیسم و #خودانگیختگینظم خودانگیخته، نظمی انتزاعی است که آنجا آزادی انسان در چارچوبی همهشمول از نظر قواعد رفتاری بوده و فاقد هدف انضمامی (مشخص) میباشد که البته به مراتب کارسازتر از نظم سازمانیافته با اهداف مشخص و انضمامی در یک نظام بورژوایی است، زیرا که پویاست. نظم خودانگیخته نظمی به مراتب پیچیدهتر از نظم ارادهمند، قانونمند و محدودیتیافته خواهد بود. در صورتیکه در نظم خودانگیخته جریان تحولات طولانی و تدریجی به وقوع میرسد، فرایند نقش پراکسیس خودبنیاد پرولتاری در شکلپذیری
خودآگاهی بهعنوان ذهن شناسا در فرا رفت از خودانگیختگی و دگرساختن انگیزه
ی آزادی بهعنوان کشش عینی تاریخ، دوپارگی ابژه/سوژه را در وحدتی اعتلایی انجامپذیر میسازد.
خودانگیختگی کنترل عامدانه
ی نظم کلی (دولت) یا حتی سازمانیافتگی (اشکال اتحادیهگرایی و سندیکالیستی) را محدود به اِعمال چنان قواعدی میسازد که جزئیات آن قابل پیشبینی نیست و درون این چنین خودسازمانیابی خودانگیخته هر انسانی یک مرکز تصمیمگیری مستقل میباشد که در نگره
ی کانت "هر انسانی برای خود یک هدف غایی" میشود. در چنین حرکتی که سوختوساز مادی و ذهنی آن مستقل از دیالکتیک سازمان مبارزه
ی طبقاتی در راستای تأسیس امر مشترک باشد، و بسندگی آن ارتباط متقابل خودجوش میان فرایندهای مبارزات طبقات که لازمه
ی استقلال دوجانبه یعنی شرایط عینی طبقه
ی کارگر و محدودیتهای تاریخی آن در برابر طبقه
ی حاکم قرار دارد، روشن نیست که طبقه
ی کارگر چگونه خواهد توانست پیش از آنکه ارتباطات متقابل و اجتماعی خویش را بیآفریند بر محدودیتهای خویش چیره شود. چنین محدودیتی محصول یک شرایط تاریخی خاص درون روابط تولیدی نیروی کار و عینیتبخشی خویش در چیزی بوده است که تاریخا مستقل از وی و در برابرش قرار داشته که از خودبیگانگی در داخل مناسبات اجتماعی مشخص تولیدی که بر طبقه
ی او چیره بوده است.
آنتیتز اینگونه خودانگیختگی انتزاعی از اشکال بدوی خویش فراتر نخواهد رفت که طرفداران آن چنین رمانتیسمی را بهعنوان چیزی مطلق قلمداد کرده و آنرا با تحقق آزادی تمام عیار طبقه
ی کارگر یکسان تلقی میکنند. قسمی از طرفداران «کمونیسم شورایی» را شامل میشود که چنین نگرشی نمیتواند درک کند که "خودانگیختگی" نه تنها تجسم خودآگاهی بهطور کلی نیست، بلکه محصول نخستین اعتراض و در نتیجه بیان تمام محدودیتهای طبقهای است که تلاش میکند از آن محدودیتهای پیشین آزاد گشته و بر آن مستولی گردد.
چنانچه تقسیم کل تاریخ بشری از سپیده
ی تاریخ تاکنون به طبقات اجتماعی در یک سهوجهی دیالکتیکی؛ ابتدا از خودانگیختگی که در آن اشکال اجتماعی نخستین مناسبات بهصورت وابستگی شخصی بود شروع میگردد که ظرفیت تولیدی انسان بهقدر کفایت و اندک وضعیت زیستیاش را ارضاء میکند. در پس این خودانگیختگی و در نظام اجتماعی شکلگرفته
ی ثانوی، نیازهای عمومی و ظرفیتهای عام انسانها قوام مییابد. مرحله
ی سوم، چنانچه مارکس میگوید: "فردیت آزاد مبتنی بر رشد همهجانبه
ی افراد” و تابعیت آنان از بارآوری مشترک اجتماعی بهمثابه ثروت اجتماعی آنان است که توسعه خواهد یافت. “اساس آگاهی شرایط مرحله
ی سوم درون مرحله
ی ثانوی شکل مییابد و قابلیت تأسیس خواهد یافت.” [گروندریسه]
بدون خودآگاهی طبقاتی در گذار از خودانگیختگی به خودسازمانیابی، کشف نیروی سوبژکتیو ممکن نمیباشد. کار مرگآور استثمار مزدی، آن نیرویی را که ظرفیتهای شورش را به انقلاب خودرهایی تبدیل کند، بیگانه از توانمدی میسازد. بنابراین
خودانگیختگی زمانی به یک خودجنبی مؤثر و بازنمای حیات اجتماعی مشارکتی تبدیل خواهد شد که سوژه (پرولتاریا)، ماهیت اجتماعی امر مشترک مبارزه را برای انقلاب انباشت نماید. اثبات امر مشترک اجتماعی، یعنی کشف روابط جدیدی از مناسبات تولید مبتنی بر تعاون که دیگر بر کار مزدی استوار نیست و نظام اجتماعی جامعه
ی کهن را بازتولید نمیکند.
امر مشترک توسط آن سوژهی اجتماعی استقرار مییابد که رابطهی میان قدرت سرمایه را بهعنوان سوژهی کنشگر که فرمان میراند با سوژهی مقاومت که پرولتاریاست بر هم میزند.
#ادامه_خواهد_یافتhttps://t.center/kkfsf