🚩📚 #دیالکتیکِ شکلِ ارزش🖌#هانس ـ گِئورگ بکهاوس
ترجمهی: کمال خسروی
۲۰ ژوئیه ۲۰۲۱
💢 توضیح مترجم: «دربارهی دیالکتیک شکل ارزش» مقالهی کوتاهی است از
هانس ـ گئورگ بکهاوس که نخست در سال ۱۹۶۹ در مجموعهای زیر عنوان «آثاری پیرامون معرفتشناسی مارکسیستی» به ویراستاری آلفرد اشمیت، نویسندهی اثر مشهور «مفهوم طبیعت نزد مارکس»، منتشر شد و سپس هستهی مرکزی کتاب پراهمیت و مشروح بکهاوس تحت عنوان «دیالکتیک شکل ارزش: پژوهشهایی پیرامون نقد مارکسیِ اقتصاد» قرار گرفت که در سال ۱۹۹۷ انتشار یافت. «دربارهی دیالکتیک شکل ارزش» را میتوان سنگ بنای بحثهای مربوط به «شکل ارزش» دانست که چهار دهه بعد از نخستین تلاش «ایزاک ایلیچ روبین»، انگیزهی بحثهای پرباری بین مارکسیستها و پژوهشهایی ژرف و ارزنده دربارهی روش مارکس و روش اقتصاد سیاسی در دههی ۷۰ قرن بیستم در آلمان شد.
🔸 مارکس در پیشگفتار به نخستین ویراست كاپيتال هنوز مؤکداً از این میگوید که «دیالکتیک» مشخصهی بازنمایی او از نظریهی کارپایهی ارزش است. در حالیکه تفسیرهای رایج و سنتی بدون استثناء این دیالکتیک را نادیده میگیرند، باید این پرسش را پی گرفت که آیا «نارسایی بازنمایی» فقط مربوط است به واکاوی شکل ارزش یا اینکه شامل دو فصل آغازین كاپيتال هم میشود.
#لنین بر سرشت دیالکتیکی روند کار مارکس پافشاری دارد: «کسی نمیتواند كاپيتال مارکس بهویژه فصل نخستینش را به تمامی بفهمد، مگر آنکه از پیش کل منطق هگل را به دقت مطالعه کرده و فهمیده باشد.» او از این گفته نتیجه میگیرد: «بنابراین، پس از نیم قرن هیچیک از مارکسیستها مارکس را نفهمیده است!!». اینک پرسیدنی است که آیا «پس از یک قرن کامل هم هنوز کسی مارکس را نفهمیده است»، یا اینکه آیا مارکس با عامه فهم کردن دو فصل نخست كاپيتال، یعنی کالا، پا را تا آنجا فرا نهاده است که «استنتاج» ارزش دیگر بهمثابهی جنبشی دیالکتیکی اساساً قابل فهم نیست؟
🔸 نزد مارکس پول یک «نشانهی صِرف» نیست، بلکه فرانمود و واقعیت همهنگام است: پیوستار اجتماعیِ شیئیتیافتهی افرادِ مجزا و منزوی. «پول خود همهی همبودی اجتماعی است و همبودی دیگری را بر فراز خود تاب نمیآورد.» برعکس، از دید نظریهی نومینالیستی پول «طلا و نقره ... اشیایی بیارزشاند که در چارچوب فرآیند گردش، بهمثابهی نمایندگان کالاها، مقدار ارزشی خیالی و مجازی بهدست میآورند. آنها از طریق این فرآیند نه به پول، بلکه به کالا دگردیسی مییابند.» اما اگر وسیلهی گردش تنها بهمثابهی «حجاب پولی» جریان حرکت محصولات فهمیده شود، آنگاه گردش پولی اساساً چیزی جز حرکتی ثانوی نخواهد بود. به نظر مارکس، این نظریهپردازان ذاتِ مراوده و بنابراین خاستگاه و پیدایش مفهومی پول را درنمییابند. «پول در آغاز نمایندهی همهی ارزشهاست؛ اما در جریان عمل قضیه وارونه میشود و همهی محصولات واقعی ... به نمایندگان پول تبدیل میشوند ... همهی کالاها بهمثابهی قیمتها، به شکلهای گوناگون، نمایندگان پولاند.» این موضوع کماکان باید پژوهش شود که آیا بین نظریهی نامگرایانهی پول و نظریهی پلورالیستی جامعه پیوند و وابستگیای وجود دارد یا نه.
🔸 سرمایه از یکسو پول است، از سوی دیگر کالا. ظاهراً یک چیز سوم. همین است که اغتشاشبرانگیز است. سرمایه نه این است نه آن، اگر چه هم این است هم آن. بنابراین، همین است که «فراگیرنده» نامیده میشود. برای اندیشیدنِ این امر فراگیرنده، آدمی ناگزیر است چیزی را بیندیشد که بر پایهی نظریهی سوبژکتیو ارزش، سراسر اندیشیدنی است: همانا «ارزش مطلق». یک چیزی که خود را در هیئت طلا بازمینمایاند ــ بیآنکه البته با طلا بهمثابهی طلا یکی و همان باشد ــ و بار دیگر اما بهمثابهی کالا و حتی بهمثابهی نیروی کار. در شرایط مبادلهی سادهی کالایی بهنظر میآید که معضلی پیش نیاید: کالا بهمثابهی شئ ظاهر میشود و خود را بهمثابهی این چیز، از چیز دیگر، یعنی طلا، متمایز میکند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2nS
#هانس_گئورگ_بکهاوس #کمال_خسروی
#نظریهی_ارزش #بتوارگی_کالایی #روش_مارکس🖋@naghd
https://t.center/kkfsf