🚩🚨⭐️ در اوج شکوهمندی شکست خوردیم؟
چشمانداز سوسیالیستی ما مارکسی بود؟اگر چه امروزه؛ تریبون دست فرصتطلبانی همچون "
#محمد_قوچانی"ها است که بهاصطلاح روشنفکر میباشند. و البته طبیعی است
روشنفکرِ لیبرالِ دولتِ محافظهکار، رقبای مردهی خود را روشنفکر تروریست بخواند. اما فقط همینقدر بگوئیم که
#سوسیالیسم به مفهوم کلی در یک معنا، نهضت اصلاحگرایانه است (برخلاف سوسیالیسم رادیکال مارکسی) که لیبرالیسم کلاسیک سدهی ۱۹ را از درون و بیرون تعدیل و آن را انسانیتر کرد، وگرنه چیزی جز کاپیتالیسم افسارگسیخته و متوحش همچون جنون لیبرالی
"*مارکی دوساد" نبود و طبعاً دوام نمیآورد، همچنان که کاپیتالیسم رقابتی ایدهال سدهی ۱۹ در مقابل کاپیتالیسم انحصاری ابتدای سدهی ۲۰ دوام نیاورده بود و همچنان که ظاهر لیبرالی کاپیتالیسم جایش را به استثمار امپریالیستی و اکنون نولیبرالی داده است.
برای درک بیشتر از خوانش سوسیالیسم بایستی در متن تاریخ آلمان به کاوش پرداخت، نه سوسیالیسم روسیهی شوروی (آن نیاز به نقد اقتصاد سیاسی سوسیالیسم دولتی دارد) و نه حتی فرانسهی سوسیالیستهای تخیلی و بریتانیای سوسیالیسم اوون.
اما اگر حوصله کتاب ندارید، فیلم "Che"، (استیون سودربرگ) را ببینید. البته نه فقط فیلم اول که شما را سرمست از پیروزی میکند، که فیلم دوم را که طاقت شما را طاق خواهد کرد
(انقلاب را در شکست بهتر میتوان داوری کرد تا پیروزی). درست در همین زمان باید از خود پرسید چرا این بار شکست خوردند؟ آنوقت از جنگهای بولیوی بیاییم به
جنگلهای گیلان و در مورد
"#چریکهای_فدایی_خلق" در مواجهه با پاسگاه سیاهکل تأمل کنیم. ما در لحظاتی پیروز شدیم، اما چرا بعدها آواره گشتیم و انقلابی را که از آن تصوری داشتیم، به ارتجاعیترین نیروها واگذاشتیم و حتی "
#اکثریت" آن به همکاری با آن تن داد و بعد به جنگلهای مازندران بروید و بپرسید چرا سربداران همان را تکرار کردند؟ آیا این همان بحثی بود که
#مارکس در «نقد فلسفه حق هگل» نوشت:
"نقد بهمثابه اسلحه نمیتواند جانشین اسلحه بهمثابه نقد شود."بنابراین، همینقدر بگوئیم که
سوسیالیسم، مارکسیسم نیست و رژیم حکومتی هم نیست، حزب هم نیست، یک تئوری و یک نحله هم نیست؛ بلکه مجموعهای از تئوریهاست که در قالب طیف وسیعی از نحلههای فکری، حزبی و گروهی به نسبت دید طبقاتی، تئوریزه و عملیاتی میشود، و لزوماً به انقلاب هم منجر نخواهد شد. بلکه سوسیالیسم میتواند اصلاحات دولتی باشد که نهتنها سوسیالیستهای دانشگاهی آلمان همچون گوستاو اشمولر (موسوم به سوسیالیستهای صاحب کرسی) صدراعظم بیسمارک را در نیمه دوم قرن نوزدهم در اجرای آن راهنمایی کردند، که سوسیالدموکرات مستقلی چون لاسال را هم به سازش با بیسمارک واداشت، درست در زمانی که سوسیالیستهای رادیکال آلمانی همچون کارل مارکس آواره بودند و در صدد تجمیع و ترغیب کارگران به انقلاب.
*مارکی فرانسوا دوساد ( ۱۷۴۰ ـ ۱۸۱۴ در پاریس) که کلمه سادیسم از نام این نویسنده گرفته شدهاست در فرانسه بسیار مورد انتقاد واقع شد. رمانهای ساد پیرامون مطالبی مانند سکس و خشونت و تجاوز و مردهگرایی نوشته شدهاست. امروزه از سادیسم علاوه بر میل به آزار جنسی، میل به آزار جسمی و روانی دیگران نیز تعریف میشود.
سخن گفتن دربارهٔ ساد نیاز به پژوهش بیشتر دارد تا این که گفته شود؛ او زنا را بر پاکدامنی ترجیح میداد. برای رسیدن به این منظور باید به سدهٔ هجدهم برگردیم. در آن زمان بازگشت به طبیعت و گریز از قراردادهای اجتماعی گونهای نحلهٔ فلسفی بود که در "
#رسو" بهگونهای ملایم و در مارکی دو ساد به گونهای افراطی نمود یافت. ساد برای درهم شکستن مذهب به عفت و پاکدامنی یورش میآورد او با عشق به ستیز برمیخیزد تا هرگونه وابستگی و میثاق را درهم شکسته باشد و میل جنسی را فراتر از عشق میداند.
https://t.center/kkfsf