🚩💢 #چپ برآمده از طبقهی متوسط به تهیدستان و کارگران علاقهای ندارند. آنان صرفاً بهواسطهی هراس و دلهره از سقوط به مرتبت طبقاتی پائینتر، از ثروتمندان و سرمایهداران متنفرند. این ایدئولوژی تماماً مبتنی بر نفرت، انزجار خود را از طبقه
ی سرمایهدار و با شعار دفاع از حقوق طبقه
ی مقابلش میپوشاند.
از این جهت است که #سرمایهی_دولتی بدون سرمایهدار را بر #سرمایهی_خصوصی ترجیح میدهد و دست به
#انتخاب_خاص طبقه
ی کارگر و
#سازماندهی_حزبی آن بهعنوان تنها نیروی دگرپذیر میزند. از آن پس،
دولت سوسیالیستی، مجددا کارگران را حول کار مزدی سازماندهی خواهد کرد. سلسلهمراتب اجتماعی درون چنین ساماندهی اجتماعی هرگز نفی و رفع نخواهد شد. تمامی اشکال سوسیالیسم دولتی تاکنونی، پروسه
ی <انباشت سوسیالیستی> را بهعنوان نیروی کار مرده برای خیزش بعدی
سرمایه از این مسیر پیمودهاند.
در صورتی که طبقه
ی کارگر با انتخاب اخص خویش برای خودرهایی، خودسازمانیابی شورایی برای
#الغای_کار_دستمزدی، و تأسیس امر مشترک اجتماعی را هدف غایی خویش برای فتح آزادی در پیش میگیرد.
اقتصاد کینزی (مینیارد کینز) که ریشه
ی عمیقی در تفکرات مرکانتیلیستی و قرون وسطی دارد، آنان ادعا میکنند که توانستهاند عاملی را که میزان اشتغال را در هر زمان مفروضی تعیین میکند “کشف کنند”. آنها میگویند که بیکاری را میتوان از طریق افزایش مخارج دولت و تورم را با استفاده از ابزارهای مالیاتی از بین برد. تفکر کینزی در طرح شبهسوسیالیستی نیودیل (بحران آمریکا ۱۹۲۹)، در بیانیه ترومن و مشاوران اقتصادی وی، هنری والاس (معاون ترومن) در آمریکا، اتحادیههای کارگری، رسانهها، دولتها و برنامههای سازمان ملل و در میان “بازرگانان روشنفکر” عضو کمیته
ی توسعه اقتصادی به وضوح تفکر در خصوص مداخله شدید دولت به بهانه کاهش بیکاری غالب بود. “دولت” واژهای است که در ادبیات کینزی همواره مترادف با “ما” به کار برده شده است. نظام
سرمایه،
#دولت_رفاه را مدیون اجرای این طرح میباشد
فرض کنید وضعیت کنونی روشهای تولید، کارآیی، تعداد و چگونگی توزیع نیروی کار، کمیت و کیفیت تمامی تجهیزات، توزیع درآمد ملی، ساختار قیمتهای نسبی، نرخهای دستمزد پولی(!) و ترکیب کنونی سلایق مصرفکنندگان، منابع طبیعی و نهادهای سیاسی و اقتصادی، داده شده (یا ثابت) باشند.
بنابراین با داشتن این مفروضات، برای هر سطحی از درآمد اسمی ملی، حجم مشخص و منحصر به فردی از اشتغال را خواهیم داشت. هر چه درآمد ملی بیشتر باشد، حجم اشتغال نیز، بیشتر خواهد شد تا جایی که اقتصاد به سطح اشتغال کامل برسد (اشتغال کامل به وضعیتی گفته میشود که در آن سطح بیکاری بسیار پایین باشد). بعد از رسیدن به اشتغال کامل، هر چه درآمد پولی افزایش یابد تنها باعث افزایش سطح قیمتها میشود بدون اینکه هیچ تغییری در تولید فیزیکی (یعنی درآمد واقعی) و میزان اشتغال ایجاد کند. با جمعبندی مدل بالا که به تئوری تعادل اشتغال ناقص کینزی معروف است میتوان گفت، برای هر سطحی از درآمد ملی، سطح منحصر به فردی از اشتغال وجود دارد. در نتیجه یک سطح مشخصی از درآمد وجود دارد که همراه با اشتغال کامل و بدون افزایش قابل توجهی در سطح قیمتها است. سطوح درآمدی که پایینتر از درآمد اشتغال کامل باشد دلالت بر وجود بیکاری گسترده، و سطوح درآمدی بالاتر از آن حاکی از وجود تورم بالا میباشد. در یک نظام مبتنی بر کسب و کار
خصوصی، سطح درآمد از طریق سطح مخارج
سرمایهگذاری مستقل و مخارج مصرفی که تابعی انفعالی از درآمد است تعیین میشود. این سطح به دست آمده از درآمد در جایی که
سرمایهگذاری کل با پسانداز کل برابر میشود به تعادل میرسد.
👇🏻👇🏼👇🏽👇🏾