🚩🚨فراتر از نظریهی امپریالیسم
▫️سرمایهداری جهانی و دولت فراملی۳۱ مارس ۲۰۲۴
🖌 نوشتهی: ویلیام آی. رابینسونترجمهی: حسن مرتضوی
💢 سرمایه
داری جهانیِ سدهی بیستویکم در نظریههای «امپریالیسم جدید» هنوز از «
سرمایههای بومی» تشکیل میشود و آن اقتصادهای ملیِ متمایز و پویشهای سیاسی جهان را تلاشهای ایالات متحد برای خنثی کردن کاهش هژمونی در میان رقابت تشدیدیافتهی امپریالیستها هدایت میکنند. این نظریهها شواهد تجربی دربارهی فراملی شدن
سرمایه و نقش برجستهی فزایندهی دستگاههای دولتی فراملی را در تحمیل سلطهی
سرمایه
داری فراتر از منطق نظام میاندولتی نادیده میگیرند. در این مقاله استدلال میکنم که مداخلهگرایی ایالات متحد انحراف از جهانی شدن
سرمایه
داری نیست، بلکه پاسخی است به بحران آن. مناسبات طبقاتی
سرمایه
داری جهانی اکنون چنان عمیقاً درون هر دولت-ملتی نقش بسته است که تصویر کلاسیک امپریالیسم به منزلهی رابطهی سلطهی خارجی منسوخ شده است. پایان بسط گستردهی
سرمایه
داری پایان دوران امپریالیستی
سرمایه
داری جهانی است. منطق سرسخت انباشت جهانی اکنون عمدتاً درون مجموعه نهادهای سیاسی کنترلناپذیری است که از طریق آن گروههای حاکم میکوشند آن را مدیریت کنند. ما به یک نظریهی گسترش
سرمایه
داری دربارهی فرآیندها و نهادهای سیاسی که از طریق آنها چنین گسترشی رخ میدهد، مناسبات طبقاتی و پویشهای فضایی این گسترش نیاز داریم.
💢 ویژگی بارز نظریههای «امپریالیسم جدید» این فرض است که
سرمایه
داری جهانی در سدهی بیستویکم از «
سرمایههای بومی» و اقتصادهای ملی متمایزی تشکیل شده که با یکدیگر در تعامل هستند، و همزمان این تحلیل «رئالیستی» از سیاست جهانی که دولتها با پیگیری «منافع ملی» خود عامل به جریان انداختن این سیاست هستند. مثلاً، گوان در مطالعهی بارها نقلشدهاش به نام
قمار جهانی: تلاش واشنگتن برای تسلط بر جهان، پیوسته به «
سرمایه
داری آمریکایی»، «
سرمایه
داری آلمانی»، «
سرمایه
داری ایتالیایی»، «
سرمایه
داری فرانسوی» و از این قبیل ارجاع میدهد؛ هر یک از آنها نظام اقتصادی قابلتشخیص و متمایزی است که طبقات
سرمایهدار ملی سازمانیافتهای را که درگیر مجموعهای از روابط رقابتی ملیاند بهنحو متمایزی برجسته میکند. الن میکسینز وود در رسالهی مهم دیگری دربارهی «امپریالیسم جدید»،
امپراتوری سرمایه، تصدیق میکند که «سازمان ملی اقتصادهای
سرمایه
داری سرسختانه باقی ماندهاند.»
💢 آیا همانطور که وود، گوان و دیگران مطرح میکنند، اگرچه ذرهای شواهد تجربی ارائه نمیدهند، باید فرض کنیم که همانند مرحلههای قبلی نظام
سرمایه
داری جهانیْ
سرمایه در راستای خطوط ملی سازمان مییابد و توسعهی
سرمایه در شکل دولت-ملت متوقف شده است؟ چارچوب بین دولتی/دولت-ملت پژوهشگران «امپریالیسم جدید» را موظف میکند که با مفهوم بدون معضلِ «منافع ملی» پویشهای سیاسی جهانی را تبیین کنند. «منافع ملی» به چه معناست؟ مارکسیستها تاریخاً مفهوم «منافع ملی» را به عنوان ترفندی ایدئولوژیک به نفع منافع طبقاتی و گروههای اجتماعی رد کردهاند. «اقتصاد ملی» چیست؟ آیا کشوری است با بازار بسته؟ مدارهای تولید متکی بر قلمرو حفاظتشده؟ سیطرهی
سرمایههای ملی؟ یک نظام مالی ملی مجزا و منفرد؟ هیچ کشور
سرمایه
داری در جهان با این توصیف منطبق نیست...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:https://wp.me/p9vUft-41j#امپریالیسم #ویلیام_آی_رابینسون #حسن_مرتضوی #سرمایهداری_فراملی @naghdبه ما بهپیوندید:
https://t.center/kkfsf