🔴● #دموکراسی بهمعنای کانتی یک ایده (نظریه) است؛ آنچنانکه خود وی دربارهی شباهت و تفاوت آن با ایدهی افلاطونی توضیح داده است. که ایدهالی را پیش رو دارد، اما این ایدههای انسانی قرار نیست به این ایدهآل نایل شوند. تبدیل ایده به ایدئولوژی است که چنین توهمی را دامن میزند.
از نظریهی کمونیسم خام تا امکان تحقق امر مشترک اجتماعی در ظرفیت مجتمعات انسانی، لیبرالیسم کانتی تا نولیبرالیسم، آنارشیسم کروپتکین تا آنارشیسم جنسیتی،
دموکراسی و... که همگی در دوران خود نظریههای انسانی و البته مدرن هستند. اما از این نظریهها میتوان ایدئولوژی ساخت، همچنان که تأویلهای مدرن (خوانشهای مدرن اما واپسگرای) از دین بهمثابه پدیدهی فراانسانی (اعم از اینکه موافق این تأویل از ذات دین باشیم یا نه) میتواند ایدئولوژی باشند. ایدئولوژیهایی که میتواند به ظهور انسانِ قصاب – اعم از فرد سلاخ یا ساختار سلاخ - بیانجامد.
💢در تجربهی دوران مدرنیته، بدیهی است که تفاوتهایی هم در کار هست. برخی نظریههای انسانی بیشتر پردازش فلسفی و تجربهی اجتماعی شدهاند و بنابراین، خطاهای نظریشان آشکارتر و در مقام عمل بیشتر رفع شده است. اما هیچ ایدهی کاملاً تحققپذیر و تماما عاری از اشکال نیست. برخی نظریهها راه بیشتری برای رفع اشکالات گذاشتهاند و طبیعتاً برای آنکه جوامع انسانی آنرا برای تعیین سرنوشت خود برگزینند، کمهزینهتر و ارزشمندترند.
نکتهی مهم اینکه همهی اینها نظریههای مدرن هستند: نظریهی مدرن زادهی انسانهای مدرن. این نظریهها را نمیتوان همچون یک بستهی نرمافزاری یا اپلیکیشن قابل نصب در هر جامعهای به کار بست و انتظار معجزه داشت. نرمافزار مذکور سیستمعامل مدرن میطلبد. لیبرالیسم، سوسیالیسم (کمونیسم) و آنارشیسم (در کنار محافظهکاری) سه ایدهی اساسی مدرن در فلسفه سیاسی و اجتماعی هستند که آدمهای مدرن را میطلبد (ذهن غالب فلاسفهی سیاسی ما هنوز در پولیس یونانی و دوگانههای افلاطونی-ارسطویی و یا مدلهای مشابه مدینهی فاضلهی فارابی و عصبیت ابنخلدون مانده است).
💢انسان لیبرال کسی نیست که در جامعهای با اقتصاد نولیبرال زندگی کند (اقتصادی که دولت مستبد - اعم از محمدرضا پهلوی، هاشمی رفسنجانی یا حسن روحانی - بستهی برنامهی آزادسازی اقتصادی را همچون نسخهای علمی و جهانشمول - که البته همان “ایدئولوژی” و “شبهعلم” است - اجرا کرده و انتظار معجزهی ناگهانی دارد). انسان لیبرال کسی است که مسئولیت فردی و عاملیت خود را در تمام ساحات پذیرفته و هیچ چیز را به گردن جبر اجتماعی یا ساختار نمیاندازد (نظیر کسانی که همهی ناتوانیها و ناکامیهای خود را گردن دولت میاندازند یا به تداوم غلبهی افکار و افراد چپ در جامعه نسبت میدهند)؛
انسان آنارشیست کسی نیست که هرجومرجطلب باشد، بلکه انسان مدرنی است که منتظر دولت نمیماند (همچون نقد چامسکی یا آنارشیستهای خلف کروپتکین بهعنوان نظریهپرداز کمونیسم آنارشیستی بهعنوان نقاد “کمونیسم دولتگرا”). کسی است که مسوولیت اجتماعی خویش را میپذیرد و بهعنوان فرد در یاریگری دیگران (و نه در تضاد منافع و داروینیسم اجتماعی) برای نهادسازی اجتماعی در عین فرار از اشکال مختلف اقتدارگرایی میکوشد؛
و انسان سوسیالیست کسی نیست که در حکومت سوسیالیسم دولتی زندگی میکند و در ازای کار بردهوار در ساختاری بردهپرور، انتظار دارد دولتِ بزرگ همهی لوازم زندگی را برایش فراهم کند. بلکه انسان مدرنی است که منافع جمع را فراتر از منفعت فردی خویش در نظر میگیرد و نظریهی “جامعه بهمثابه امر مشترک اجتماعی” را پیش روی خود مینهد که نظریهای مدرن و متفاوت از پولیس یونانی یا مدینهی فاضله، مدینهالنبی و انواع کمونهای باستانی و گیلدهای قرون وسطایی است.
💢اما در جامعهای که فهمی از مدرنیته (که هیچ تجربهی اندیشگی از آن ندارد و تنها میخواهد محصولات آن را وارد، بومیسازی و مصرف کند) ندارد و نظریههای مدرن لیبرالیسم و سوسیالیسم را همچون اپلیکیشن در نظر میگیرد که قرارست توسط دولتی که یکشبه از صندوق رأی درآمده (چرا که فهم او از نظریهی مدرن “
دموکراسی” هم سطحی است؛ چنانچه به بسندگی سازمان و یا حتی تقدس محصول صندوق رأی در قالب پوپولیسم راست و چپ میاندیشد) یکروزه اجرا شوند (مسلم است که شهروندان در این مسئله مسئولیتی ندارند، چون آنها همان رعایای پیش از مدرنیته هستند که منتظرند ارباب قدیم یا جدید همه را استخدام کند و بدون اینکه کار زیادی بکنند، سر سفرهشان نان بیاورد) و همهچیز حل شود، فاجعه رقم میخورد؛ سرخوردگی از
دموکراسی، لیبرالیسم، سوسیالیسم و کل مدرنیته (جایی که استبداد و اقتدارگرایی مدعی
دموکراسی یا حتی بنیادگرایی را شاهدیم که محصولات فنی مدرنیته همچون تسلیحات پیشرفته و اینترنت را استفاده میکند، اما برای ساختن مدینهی جاهلی از طریق کشتار و سلاخی).