🔴یکم: همهی این ویدئو روایت یک «ضربه» است. دستی که میزند و سری که میخورد. بعد فریادهایی از سرِ درد و خشم و نفرت است؛ از دربهدری، فلاکت، بیخانمانی، دستفروشی و تهیدیستی.
دوم:
ضربهی مامور شهرداری که از سرِ ناچاری از برای از دست ندادن یک حقوقِ قانون کاری، تمام توانش را به شهرداری و قوانین فاشیستیاش فروخته است، همان توانِ سرکوب شده و خشم و عصبانیتیست که در چماقی جمع شده و با شدتِ تمام، بر سرِ دستفروشی فرود میآید که هم طبقهی خودش است. از مزدبگیری مامور شهرداری برای سیر کردنِ شکم که بگذریم، آن خشمِ چماقی، عمل به قانون و دستور مافوق نیست. خشمیست که از وضعیت زیسته و طبقاتیاش ناشی شده است. از تحقیر، سرکوب، خشونتِ پنهان در مناسبات اجتماعیای که در آن زیست میکند، فشار زندگی، ناتوانی در تامین حداقلهای زندگی، شرمساری پیش خانواده، از بله و چشم گفتن به مافوقی که بیشتر مزد گرفته است و فرمان میدهد: باید چماق دستت بگیری و دستفروشان را لتوپار کنی و اموالشان را به نفع شهرداری غارت کنی، وگرنه عین سگ از گوشات گرفته و با تیپا بیرونات میانداریم.
همهی اینها زور دارد، این که برای فرار از اخراج و حفظ موقعیت و تمدید قراردادت، چماق به دست در میدان نبردی حاضر شوی که مطلوبت نیست. ولی ناچاری با انسانی از جنس و طبقهی خودت رودررو شوی، ستیزه کنی و آخر سر متلاشیاش کنی.
سوم:
در آنسوی نبرد، فریادهای دستفروش هم از دردِ چماق نیست. او همچنان که روی زمین پخش شده و آسفالت خیابان را چنگ میزند، دارد دردهای زندگیاش را فریاد میزند. زندگیِ تهیدستانه و مصیبتباری که برای سیر کردن شکماش مجبور است در سرما و گرما خیابانها را قُرق کند، صبح تا شب سگدو بزند، تحقیر شود و فحش بشنود. همین دستفروش اگر امکان بهتری داشت، کار دیگری انتخاب میکرد تا تحقیر نشود. حالا وقتی همین حداقلها هم به زور چماق و غارت از او گرفته میشود، چارهای جز فریاد ندارد. باید داد بزند. اما سرِ چه کسی؟ باید از چه کسی استمداد کند؟ از پلیس؟ از قانون؟ از مردم؟ میگوید به پلیس زنگ بزنید. اما نمیداند هیچ پلیسی جز با باتوم سراغش نخواهد آمد. به محض رسیدن هم کُرنشی مقابل رییس تیم غارتگران خواهد کرد و یقهی دستفروش خواهد گرفت. این ماهیت پلیس است. پلیس همیشه طرف چماق به دستان است.
چهارم:
این ضربه، ضربهی چماق مامور شهرداری نیست. این ضربه دقیقا همان «تَکرارِ» سید اهلِ تساهل است که چماق میشود و بر سر تُهیدستان فرود میآید. این ضربه، ضربهی «لیست امید» است که با رأی بخشِ کوچکی از مردم، بر کُرسی شورا تکیه زده و قانون جمعآوری دستفروشان که بخش دیگری از همین مردم هستند را تصویب و توسط ماموران شهرداری عملیاتی کرده است. این همان «عقب گردی»ست که بنفشها با جیغ و جوگیری فریاد میزدند که به آن برنمیگردند، اما در نهایت به عقب که نه، به عقبترها برگشتند و مسیر را برگرداندند.
اگر هر یک از اینها با دیدن این فیلم، ادا و اطوار در بیاورند که ای وای و هیهات و دلمان از دیدن این «وحشیگریها» خون شد، باید چماقی برداشت و چنان بر سرشان کوبید تا برای همیشه خفه شوند.
#امیر_چمنی#تعرض _
@ettehad