🚩🚨 برنشتاین (۱۹۳۲-۱۸۵
۰) کیست؟
#ن_برین#بخش اول#برنشتاین و مارکسیسم تعدیلشده ادوارد برنشتاين Eduard Bernstein نظریهپرداز فرضيه تعديل ماركسيسم (تجدید نظرطلبی)
كمونيستها، برنشتاين را براساس يك معرفی تاریخی، شخصیتی تجديد نظرطلب تلقی کردهاند، كه بعد از فروپاشی سوسیالیسم دولتی در شوروی، بخشی اينك راه او را در پيش گرفتهاند.
برنشتاين، روزنامهنگار آلمانی، با تصویب قانون ضد سوسیالیستی بیسمارک از آلمان فرار کرد و با آشنایی بیشتر با افکار مارکس و پس از ملاقاتی با انگلس در لندن در ۱۸۸۰ دیدگاه مارکسی را کاملاً پذیرفت. انگلس بهگونهای تحت تأثیر او قرار گرفته بود چنانچه برنشتاین در زمرهی نزدیکترین دوستان انگلس به حساب میآمد. نخست از پيروان سرسخت ماركس و سپس وصی و وارث آثار او از طرف فریدریش انگلس و آثار خود انگلس بود و همو بود که باعث شد مهمترین آثار مارکس دههها در کشوهای آرشیو سوسیالدمکراتها خاک بخورد. با اینهمه وی پیشتر نظرات مارکس را تنها راه نجات جهان از فلاکت و استثمار، غم، جنگ و تباهی میدانست. وی در انگلستان به مدت ۲۱ سال به انتشار روزنامه پرداخت. برنشتاین با توجه به آشنایی با روانشناسی، بعدا پارهای از اصول ماركسيسم را غيرعملی ديد و در اين زمينه، در روزنامه سوسيال دمكرات Der Sozial Demokrat نوشت؛ “دیگر تجربهی پیشبینیهای مارکس را دربارهی اضمحلال و فروپاشی ناگزیر سرمایهداری تأئید نمیکند و کاهش تناوب بحرانهای اقتصادی نمونهای از آن است”. از طرفی، وی مطرح میکرد که “توانایی اتحادیههای کارگری برای دستیافتن به مزدهای بالاتر سرانجام تا آن حد از نرخ سود پیشی خواهد گرفت که استثمار سرمایهداری بدون نیاز به انقلابی اجتماعی پایان خواهد یافت.” برنشتاین با دیدن رشد سوسیالدمکراسی در آلمان، به این باور رسید که نظم سرمایه از طریق وسایل قانونی و پارلمان قابل اصلاح میباشد، و نتیجه گرفت که؛ “برای من جنبش همه چیز و هدف هیچ است.”
★ رزا لوگزامبورگ نخستین انقلابی بود که در برابر ادعاهای انحلالطلبانهی برنشتاین ایستاد. او نوشت؛ “براهن اقتصادی برنشتاین بیپایه است، او جامعه را از دیدگاه سرمایهدار منفرد با واحدهای انفرادی سرمایه مینگرد و نه از تمامیت نظام سرمایهداری”
برنشتاین با تأکید بر واحدهای خاص سرمایه، بهجای ماهیت آن در کل، به تجربهباوری مبتذلی غلطیده بود که تغییرات و نوسانهای گذرا در نظام را با قانون حرکت خود سرمایه اشتباه گرفته بود. نوشتهی کتاب “اصلاح یا انقلاب” توسط رزا، نتیجهی این مجادله بود.
واقعیت پیچیدهی سوسیالدمکراسی در آلمان، با گرایش رهبرانی چون
#اوگوست_ببل و
#کارل_کائوتسکی، شرایطی را پدید آورده بود که، تنها هدف حزب رشد خود بود. سیاستهای حزب، سبب ادغام بخشهایی از طبقهی کارگر در نظام گردیده بود. درون چنین شرایطی کارل کائوتسکی نیز که به “پاپ مارکسیسم” ملقب و در مجادلات اولیه جانب لوکزامبورگ را میگرفت، سر برافراشت. چنانچه رزا نوشت؛ “نوشتههای او را فقط با حمام ذهنی خواندن آثار مارکس میتوان شست”.
رزا در نوشتهای (نظریه و عمل) که از بسیاری جهات مهمتر از نقدش به برنشتاین بود، کائوتسکی را هم خلع سلاح نمود. زمانی (سال ۱۹۱۰) بود که عدهی اندکی پیامدهای گسست کائوتسکی را درک میکردند، نه تنها
#لنین حتی
#تروتسکی نیز در جریان مجادلهی لوکزامبورگ/کائوتسکی خود را کنار کشیدند. چنانکه تروتسکی در نامهای (سال ۱۹۱۱) به کائوتسکی نوشت؛ “نقد تند لوکزامبورگ ناشی از بیصبری اوست” و تأکید کرد که؛ “هیچکدام از روسها و حتی بلشویکها نیز از او حمایت نمیکنند.” گرچه تروتسکی سالها بعد و در جدال با
#استالین تصدیق کرد که لوکزامبورگ از لنین و خود او در شناخت اپورتونیسم کائوتسکی جلوتر بود! لنین تا سال ۱۹۱۴ از لوکزامبورگ حمایت نکرد، از دید وی، “
ببل و کائوتسکی بهعنوان انقلابی بسیار بالاتر از آن چیزی بودند که به دید لوکزامبورگ میآمدند.” [نگاه کنید به تروتسکی، “دستها از رزا لوکزامبورگ دور باد - ۱۹۳۲”].
👇🏼👇🏽👇🏾 ادامه