خبرمازندران 🇮🇷🇮🇷

#داود_کیاقاسمی
Канал
Логотип телеграм канала خبرمازندران 🇮🇷🇮🇷
@khabaremazandaranПродвигать
2,78 тыс.
подписчиков
57,8 тыс.
фото
9,99 тыс.
видео
5,31 тыс.
ссылок
✅خبرمازندران ♻️پوشش اخبار متنوع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و .. 🔸ما به #مازندران به عنوان یک #کلان_شهر می‌نگریم 🔹سایت خبری khaber.ir 👈ارسال مطلب: @khabare_mazandaran
⁉️ #بحرین؛ واگذاری یا استقلال؟

چند سالی‌ست که اینجا و آنجا شنیده می‌شود رژیم پیش از انقلاب ایران، بحرین را واگذار کرد یا بحرین را از ایران جدا کرد. من نه هوادار رژیم پیشین‌ام و نه وکیل‌مدافع آن. اما حس می‌کنم رواج این حرف‌های نادرستِ تاریخی می‌تواند به حس غرور ملی و عزت جمعی ما لطمه وارد کند؛ انگار رسالت همیشگی ملت ما در طول تاریخ سینه‌زدن زیر بیرقِ حکومت‌هایی بوده که کاری نمی‌دانستند مگر واگذاری خاک میهن به بیگانه. اگر چنین است، پس رستم‌ها و آرش‌های تاریخِ ما کجا بودند و چه می‌کردند؟!

ماجرای استقلال بحرین یک واقعیت تاریخی‌ِ روشن‌ است که شوربختانه در سال‌های اخیر، به هر نیت، دچار تحریفات آشکار شده است، چنانکه عده‌ای به سهو یا به عمد، از تعابیری چون "جدایی بحرین از ایران" یا "واگذاری بحرین" یاد می‌کنند. در واقع، موضوع "جدایی یا واگذاری بحرین" از تولیدات سال‌های اخیر جریان تحریف تاریخ در ایران است. تاکید می‌کنم "در سال‌های اخیر"، چون تا آنجا که یادم می‌آید هیچگاه طی سال‌های دراز پس از انقلاب در هیچ کتابی، حتا کتاب‌های درسی آموزش و پرورش -با آن همه حرف‌های بغض‌‌آمیز نسبت به رژیم پیشین و فهرست‌‌ بلندبالای خیانت‌های بوده‌ و نبوده‌اش- نخوانده بودم که کسی خاک بحرین را واگذار کرده باشد؛ چرا که اساسن بحرینی برای ایران باقی نمانده بود تا کسی بخواهد ببازدش یا واگذارش کند. بحرین در سال ۱۱۶۰ یعنی حدود ۱۹۰ سال پیش از استقلالش به تسخیر آلِ‌خلیفه و در سال ۱۲۷۰ یعنی در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار به اشغال بریتانیای کبیر درآمد. پس اگر ضرورتن به دنبال آن می‌گردیم که بدانیم کی بحرین را واگذار کرد، پاسخ روشن است: دولت‌ قاجار.

بحرین مثل جزایر سه‌گانه‌ی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی از زمان قاجارها در اشغال بریتانیا بود و پس از جنگ جهانی دوم در جریان استقلال‌‌‌یابیِ مستعمرات بریتانیا، همچون قطر و امارات متحده‌ی عربی، استقلال یافت. توافقی میان دولت‌های ایران و بریتانیا صورت پذیرفت و قطعنامه‌ای در سال ۱۳۴۹ در سازمان ملل متحد تصویب شد و به تصویب نمایندگان مردم در مجلسین وقت (شورای ملی و سنا) هم رسید و متعاقب آن، شِبهِ‌رفراندومی در سال ۱۳۵۰ در بحرین اتفاق افتاد و بدین ترتیب این جزیره‌ی کوچک استقلال‌اش را به دست آورد. به موجب همین توافق تاریخی میان دولت ایران و بریتانیا، نیروهای بریتانیایی از جزایر سه‌گانه خارج شدند و بدین‌ترتیب، این جزایر پس از سالیان دراز به ایران بازگشتند. اگر این توافق نبود، هیچ وقت نه بحرین به ایران داده می‌شد و نه حتا آن جزایر سه‌گانه باز می‌گشتند؛ چراکه ایران زور استعمار پیر بریتانیا را نداشت تا بی‌کفایتی دولت قاجار را در حراست از تمامیت ارضی کشور سراسر رفع و رجوع کند. در چنان شرایطی دولت ایران ناگزیر بود راهی را در پیش بگیرد تا هم امتیازات بیشتری برای کشور به دست آورد و هم این مناقشه‌ی بی‌نتیجه را به شکل‌ مسالمت‌آمیز پایان دهد؛ و از قضا امتیازاتی که دولت ایران در آن توافق تاریخی به دست آورد بسیار بیشتر از آنی بود که خیلی‌ها تصور می‌کردند. گواه این مدعا هم آن است که امارات متحده‌ هنوز که هنوز است مدعی جزایر سه‌گانه است و از آنجا که مفاد آن توافق میان ایران و بریتانیا دستش را حسابی بسته، هیچ مدرکی برای اثبات ادعای مالکیت خودش بر این جزایر ندارد. امارات همه‌ جایش دارد از آن توافق تاریخی می‌سوزد.

ما هم انگار فقط از این می‌سوزیم که در این سال‌ها شاهد پیشرفت‌های روزافزون بحرین در کنار قطر و امارات هستیم. حرص‌مان می‌گیرد که چرا بحرین مال ما نیست. اما حقیقت آن است که اگر بحرین توسعه‌ی زیاد یافته و مایه‌ی رشک و غبطه‌ی ما ایرانیان شده محصول زحمت و مدیریت خودشان است، وگرنه چنانچه این جزیره هم دست ما بود بعید نبود که مثل آن سه جزیره‌ی دیگر توسعه‌ی چندانی پیدا نمی‌کرد تا ما حسرتش را بخوریم! اگر دل‌مان برای از دست رفتنِ بحرین می‌سوزد، برویم آن سه جزیره را که در دست‌مان است خوب بچسبیم و خوب‌تر بسازیم. برویم زابل و هامون و زاینده‌رود و گاوخونی و ارومیه و هزاران جای رهاشده‌ی دیگر را احیا کنیم و برای نسل‌های بعدی به یادگار بگذاریم.

https://t.me/khabaremazandaran/26156
در حسرت گذشته نمانیم. امروز را دریابیم و آینده را، که آینده‌ از آنِ روندگان است، نه نشستگانِ دست‌گزندگان!

✍🏻 #داود_کیاقاسمی ؛ آمل
حقوقدان، شاعر و نویسنده
🆔 @khabaremazandaran
#جانه‌_مار

ملودی: #فولک
آهنگسازی و تنظیم: #مجید_رئیسیان
خواننده: #پرویز_سیاهدشتی
شاعر: #داوود_کیاقاسمی
آلبوم: #دلخوا
اجرا: گروه #همنوازان_ماهان
ضبط: #استودیو_فرهنگ_ساری
تولید و پخش: #سارو_صدا

هلا تِسّه روز و شو برمه کمه
همش نیشتمه بی‌توُ برمه کمه
مه یار، جانه مار!
مه دل! مه دلدار!
سفر بُوردی، تره خدا نگهدار!

اَتّا شو بی‌خوِر برو مه پلی
هارش تسه چی هو هو برمه کمه!
مه یار، جانه مار!
مه دل! مه دلدار!
سفر بُوردی، تره خدا نگهدار!

روخنه روخنه اَسری وارمبه
شومبه دریو به دریو برمه کمه
مه یار، جانه مار!
مه دل! مه دلدار!
سفر بُوردی، تره خدا نگهدار!

برگردان پارسی:
هنوز برای تو روز و شب گریه می‌کنم
می‌نشینم و هر لحظه برای تو گریه می‌کنم
یار من، ای مادر عزیز!
ای دل من! ای دلدار من!
سفر رفتی، خدا نگهدارت باد!

یک شب سر زده بیا نزد من
ببین چطور برایت زار زار گریه می‌کنم
یار من، ای مادر عزیز!
ای دل من! ای دلدار من!
سفر رفتی، خدا نگهدارت باد!

رود رود سرشک از چشم می‌بارم
می‌روم دریا به دریا گریه می‌کنم
یار من، ای مادر عزیز!
ای دل من! ای دلدار من!
سفر رفتی، خدا نگهدارت باد!
https://t.me/Haavest/2185
پی‌نوشت:
نوروز ۱۳۹۶ بود. مادر نازنینم حدود یک هفته بود که درآغوشم جان داده بود و من سخت پریشان‌حال و بی‌تاب بودم. در آن حال و هوا، دوست هنرمندم، مجید رئیسیان، از ساری تماس گرفت و از من خواست که در آلبوم موسیقی جدیدش با او همکاری کنم. گفتم من این روزها دل و دماغ شعر و موسیقی ندارم. نپذیرفت. به هر زبانی که بود راضی‌ام کرد. آهنگ‌ها را یک یک برایم از راه تلگرام فرستاد. بیشترشان ضربی و شاد بودند. نمی‌توانستم. نمی‌شد. از آن میان، تنها یک آهنگ را مناسب حال خود یافتم. گفتم بهتر است از این آهنگ آغاز کنم؛ آهنگی برگرفته از ترانه‌ی قدیمی فاطمه غریبم (از منظومه‌ی شفاهی فاطمه و مسکین).
نشستم و اشک ریختم و از شعرهای قدیمی‌ام نیز بهره گرفتم و ترانه‌اش را با نام و یاد مادر سرودم؛ ای یار! ای مادر! ای دلدار! سفر رفتی، خدا نگهدار...!

✍🏻 #داود_کیاقاسمی ؛ آمل

🆔 @Haavest
خبرمازندران 🇮🇷🇮🇷
❗️ سالروز جدا شدن #بحرین از ایران با موافقت محمدرضا شاه ♨️ حراج مروارید 🆔 @khabaremazandaran
⁉️ #بحرین؛ واگذاری یا استقلال؟

چند سالی‌ست که اینجا و آنجا شنیده می‌شود رژیم پیش از انقلاب ایران، بحرین را واگذار کرد یا بحرین را از ایران جدا کرد. من نه هوادار رژیم پیشین‌ام و نه وکیل‌مدافع آن. اما حس می‌کنم رواج این حرف‌های نادرستِ تاریخی می‌تواند به حس غرور ملی و عزت جمعی ما لطمه وارد کند؛ انگار رسالت همیشگی ملت ما در طول تاریخ سینه‌زدن زیر بیرقِ حکومت‌هایی بوده که کاری نمی‌دانستند مگر واگذاری خاک میهن به بیگانه. اگر چنین است، پس رستم‌ها و آرش‌های تاریخِ ما کجا بودند و چه می‌کردند؟!

ماجرای استقلال بحرین یک واقعیت تاریخی‌ِ روشن‌ است که شوربختانه در سال‌های اخیر، به هر نیت، دچار تحریفات آشکار شده است، چنانکه عده‌ای به سهو یا به عمد، از تعابیری چون "جدایی بحرین از ایران" یا "واگذاری بحرین" یاد می‌کنند. در واقع، موضوع "جدایی یا واگذاری بحرین" از تولیدات سال‌های اخیر جریان تحریف تاریخ در ایران است. تاکید می‌کنم "در سال‌های اخیر"، چون تا آنجا که یادم می‌آید هیچگاه طی سال‌های دراز پس از انقلاب در هیچ کتابی، حتا کتاب‌های درسی آموزش و پرورش -با آن همه حرف‌های بغض‌‌آمیز نسبت به رژیم پیشین و فهرست‌‌ بلندبالای خیانت‌های بوده‌ و نبوده‌اش- نخوانده بودم که کسی خاک بحرین را واگذار کرده باشد؛ چرا که اساسن بحرینی برای ایران باقی نمانده بود تا کسی بخواهد ببازدش یا واگذارش کند. بحرین در سال ۱۱۶۰ یعنی حدود ۱۹۰ سال پیش از استقلالش به تسخیر آلِ‌خلیفه و در سال ۱۲۷۰ یعنی در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار به اشغال بریتانیای کبیر درآمد. پس اگر ضرورتن به دنبال آن می‌گردیم که بدانیم کی بحرین را واگذار کرد، پاسخ روشن است: دولت‌ قاجار.

بحرین مثل جزایر سه‌گانه‌ی تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی از زمان قاجارها در اشغال بریتانیا بود و پس از جنگ جهانی دوم در جریان استقلال‌‌‌یابیِ مستعمرات بریتانیا، همچون قطر و امارات متحده‌ی عربی، استقلال یافت. توافقی میان دولت‌های ایران و بریتانیا صورت پذیرفت و قطعنامه‌ای در سال ۱۳۴۹ در سازمان ملل متحد تصویب شد و به تصویب نمایندگان مردم در مجلسین وقت (شورای ملی و سنا) هم رسید و متعاقب آن، شِبهِ‌رفراندومی در سال ۱۳۵۰ در بحرین اتفاق افتاد و بدین ترتیب این جزیره‌ی کوچک استقلال‌اش را به دست آورد. به موجب همین توافق تاریخی میان دولت ایران و بریتانیا، نیروهای بریتانیایی از جزایر سه‌گانه خارج شدند و بدین‌ترتیب، این جزایر پس از سالیان دراز به ایران بازگشتند. اگر این توافق نبود، هیچ وقت نه بحرین به ایران داده می‌شد و نه حتا آن جزایر سه‌گانه باز می‌گشتند؛ چراکه ایران زور استعمار پیر بریتانیا را نداشت تا بی‌کفایتی دولت قاجار را در حراست از تمامیت ارضی کشور سراسر رفع و رجوع کند. در چنان شرایطی دولت ایران ناگزیر بود راهی را در پیش بگیرد تا هم امتیازات بیشتری برای کشور به دست آورد و هم این مناقشه‌ی بی‌نتیجه را به شکل‌ مسالمت‌آمیز پایان دهد؛ و از قضا امتیازاتی که دولت ایران در آن توافق تاریخی به دست آورد بسیار بیشتر از آنی بود که خیلی‌ها تصور می‌کردند. گواه این مدعا هم آن است که امارات متحده‌ هنوز که هنوز است مدعی جزایر سه‌گانه است و از آنجا که مفاد آن توافق میان ایران و بریتانیا دستش را حسابی بسته، هیچ مدرکی برای اثبات ادعای مالکیت خودش بر این جزایر ندارد. امارات همه‌ جایش دارد از آن توافق تاریخی می‌سوزد.

ما هم انگار فقط از این می‌سوزیم که در این سال‌ها شاهد پیشرفت‌های روزافزون بحرین در کنار قطر و امارات هستیم. حرص‌مان می‌گیرد که چرا بحرین مال ما نیست. اما حقیقت آن است که اگر بحرین توسعه‌ی زیاد یافته و مایه‌ی رشک و غبطه‌ی ما ایرانیان شده محصول زحمت و مدیریت خودشان است، وگرنه چنانچه این جزیره هم دست ما بود بعید نبود که مثل آن سه جزیره‌ی دیگر توسعه‌ی چندانی پیدا نمی‌کرد تا ما حسرتش را بخوریم! اگر دل‌مان برای از دست رفتنِ بحرین می‌سوزد، برویم آن سه جزیره را که در دست‌مان است خوب بچسبیم و خوب‌تر بسازیم. برویم زابل و هامون و زاینده‌رود و گاوخونی و ارومیه و هزاران جای رهاشده‌ی دیگر را احیا کنیم و برای نسل‌های بعدی به یادگار بگذاریم.

https://t.me/khabaremazandaran/26156
در حسرت گذشته نمانیم. امروز را دریابیم و آینده را، که آینده‌ از آنِ روندگان است، نه نشستگانِ دست‌گزندگان!

✍🏻 #داود_کیاقاسمی ؛ آمل
حقوقدان، شاعر و نویسنده
🆔 @khabaremazandaran
#این_اندازه_ابهام‌گرا

چرت و پرت می‌بافد! به چشم‌هایش خوب دقت کنید؛ اگر نشانه‌ای از خیانت در آنها نمی‌بینید، بی‌گمان در عمق‌ تاریک‌شان گونه‌ای گیجی و گولی خواهید یافت. #مسعود_بهنود را می‌گویم. در این‌ قسمت از خاطره‌گویی‌های پا در هوایش -که گاه با دروغ‌های زیاد آمیخته‌ست- هیچ نشانه‌ای از هیچ‌کی و هیچ‌چی به مخاطب نمی‌دهد. داستانش مثل خودِ بی‌هویتش نه مکان و زمان مشخص دارد و نه شخصیت‌های مشخص. فقط از ماربازهایی چون او برمی‌آید که این‌‌گونه باشند؛ این اندازه ابهام‌گرا...!!

نگاه کنید! می‌گوید: "منوچهرخان"، "در نواحی شمالی ایران" "پدرش، خرده‌مالک" و "یکی از کشورهای اسکاندیناوی". می‌بینید؟ هیچ نشانه‌ی دقیقی از هیچ‌کی و هیچ‌چی به دست نمی‌دهد مردک بوقچی! تو اگر برای ثبت در تاریخ این خزعبلات را سر هم می‌کنی، این چه تاریخ‌گویی رازآمیز و آزارنده‌ای‌ست! اصلن نمی‌دانم کی گفت این داستان بی سر و ته را سر هم کنی؟! رسالت تاریخی خاصی بر دوش داری که اگر ابلاغش نکنی خدای ناکرده ناتمام می‌ماند و کمرت زیر بار آن خم می‌شود؟ یا نه، دیگر انبان خاطره‌های برساخته‌ات کم آمده و طبق بنایی که با خود گذاشته‌ای تا این مجموعه را به هزار قسمت برسانی، حالا ناگزیر به گفته‌ی خودت در این قسمت، داری "شبیه افسانه" بلغور می‌کنی! البته تو بدت هم نمی‌آید. چون خودت می‌دانی که تنها به درد همین افسانه‌بافی‌ها می‌خوری. خدا را چه دیدی؟ شاید در این هزار و یک‌شبِ تاریخ، "هزار افسانِ" دیگری تقدیم تاریخ مشعشع ما شود و نام تو چون #شهرزادِ قصه‌گو ثبت در کنار جاودانه‌ها شود!!! جمع کن این بساط دروغ و تزویر را روشنفکرنمای مفنگی!

دو تا از دروغ‌های شاخدارش در دو تا از قسمت‌های همین مجموعه درباره‌ی ارتباط خودش با پهلوان‌ها #غلامرضا_تختی و #محمد_نصیری بود که #مهدی_رستم‌پور، خبرنگار ورزشیِ خارج‌نشین، در هر دو مورد درجا مچش را گرفت و دستش را رو کرد (جستجو در کانال تلگرامی "Mehdi_Rostampour@"). حالا ببینید او که در مورد تاریخ روشن ورزش قهرمانی ما این همه دروغ می‌بافد، در خصوص تاریخ سیاسی پر از پنهانکاری ما تا چه حد صادق است! فقط در آنجا کسی پیدا نشده که مچش را بگیرد یا اگر هم گاه کسی پیدا شده، بس که همه‌چیز مبهم و غرض‌آلود است و بس که مردم از هر طرف دروغ شنیده‌اند، او فرصت پشتک‌وارو زدن دارد و کاری می‌کند که کمتر کسی حرف آن مچ‌گیرنده‌ی بینوا را باور کند!

البته ناگفته نماند که آنچه او و امثال او را به روایت‌ها و ادعاهای بی‌نام و نشانِ این چنینی وا می‌دارد به ساده‌لوحی و فرهنگ شفاهی و شنیداری و نیز فقدان عقلانیت و سنت نقد در جامعه‌ی ما هم ربط دارد. راستی، چه تفاوت بارزی هست میان این طرز حرف‌زدنِ بی‌سند و مدرک با لاف و گزاف‌های برخی واعظانِ جلوه‌دارِ جمع و دیگرکارِ خلوت که جهت تهییج یا تخدیرِ بیچاره خلق‌الله، از بام تا شام، یاوه می‌بافند و فیلم‌های حال‌به‌هم‌زن‌شان به وفور در فضای مجازی دست به دست می‌شود؟!

اگر برای حفظ محرمانگی زندگی خصوصی یک آدم محترم است که صلاح بود قصه‌اش چنین ابهام‌آمیز روایت شود، چرا اصلن باید این قصه‌ی محرمانه روایت می شد؟ چرا این آدمِ این‌اندازه واقع‌گرا از بیانِ نام و نشانِ واقعی زندگی‌اش این‌اندازه پرهیز دارد؟ چرا این آدمِ این‌اندازه نامعلوم در آن کشورِ نامعلوم دارد آن‌اندازه کار معلومِ عام‌المنفعه می‌کند؟ و اگر چنین می‌کند، چرا این‌ کار باید در اینجا نامعلوم بماند؟!

خنده‌دار این است که قصه‌ساز طوری در آغاز می‌گوید "منوچهرخان"، که حقیر ابتدا گمان برد آن خان بزرگ الان همچون #علیقلی‌خان و #حسینقلی‌خان هفت تا کفن پوسانده‌ست! نگو که او حدود ۵۵ سال دارد و بیش از بیست سال از خود مسعودخانِ ما کوچکتر است!! این لقب خان را دیگر او به چه انگیزه‌ای به آن شخص نامعلوم داده خدا می‌داند، که "الله علیم‌ بِذات‌ الصُّدور" و صَدَق الله...

#داوود_کیاقاسمی

پی‌نوشت:
نه، داشم! فحش و بد و بیراه و این حرف‌ها یه جاهایی یه‌خُرده کار می‌کنه؛ مثل اونجایی که ناصرخسرو یقه‌ی مردم بلخ رو می‌گیره، یا ایرج میرزا از شرمندگی عارف قزوینی در میاد، یا شاملو حمیدیِ شاعر رو آویزون می‌کنه. راستش، حالا که نیگاه می‌کنم می‌بینم خیلی هم بد نیس. آدم دلش خنک میشه! آره داشم!

✍🏻 #داود_کیاقاسمی ؛ آمل
حقوقدان، شاعر و نویسنده

https://t.me/attach_kh/305

🆔 @khabaremazandaran
#یا_شافی

دیدن وضعیت غم‌بار #لئوناردو_پادوانی، #مدافع_برزیلی #استقلال تهران که پس از گذشت ماه‌ها از #مصدومیتش هنوز توانایی راه رفتن پیدا نکرده، حالم را سخت دگرگون کرد. برای سلامتی و بهبودی کامل این #فوتبالیست عزیز و دور افتاده از دیارش دعا کنید. امیدوارم مسئولانِ امر در کمک‌رسانی برای بهبود وضعیتش کم‌کاری نکنند.
https://t.me/attach_kh/298
جهانا چه بدمهر و بدخو جهانی
چو آشفته‌بازارِ بازارگانی

به درد کسان صابری اَندرو تو
به بدنامیِ خویش همداستانی

به هر کار کردم تو را آزمایش
سراسر فریبی، سراسر زیانی

وگر آزمایمت صد بار دیگر
همانی همانی همانی همانی

همه روز ویران کنی کار ما را
نترسی که یک روز ویران بمانی

ندانی که ویران شود کاروانگه
چو برخیزد آمدشدِ کاروانی

تو شاه بزرگی و ما همچو لشکر
ولیکن یکی شاه بی‌پاسبانی

یکی را ز بُن بیستگانی نبخشی
یکی را دوباره دهی بیستگانی

بوَد فعل دیوانگان این سراسر
به‌عمدا تو دیوانه‌ای یا ندانی؟

خوری خلق را و دهانت نبینم
خورنده ندیدم بدین بی‌دهانی

ستانی همی زندگانی ز مردم
ازیرا درازت بوَد زندگانی

👈🏻 پی‌نوشت:
کنون وام گیرم از این شعرِ قابل
سروده‌ی منوچهریِ دامغانی

ز عمق وجود و ز سوز دل خود
فرستم دعایی برای جوانی؛

خدایا به حق غریب غریبان
سلامت بدارش لئو پادوانی!

🔸سه بیت آخر (پی‌نوشت) سروده‌ی بداهه‌ی اینجانب است با همان سیاق شعر منوچهری دامغانی، برای این فوتبالیست عزیز.

✍🏻 #داود_کیاقاسمی ؛ آمل
حقوقدان، شاعر و نویسنده

🆔 @khabaremazandaran
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎶 موسیقی #تبری

🎼 نام قطعه: بانو بانو جان

✍️ شعر: #داود_کیاقاسمی
🎤 اجرا: #علی_اصغر_رستمی
🎶 موسیقی: گروه هزار دستان

📲لینک‌عضویت:
@salam_sari