#نردبان_برفبازار حرف از نزول غافل گیر کننده ی برف همچنان داغ است در کشوری که مردمش از قدیم الایام به کم برفی و پرحرفی عادت کرده اند بارش یک باره ی پنبه از کهنه لحاف آسمان باعث ذوق زدگی و دست مایه ی مضمون سازی می شود.
شاعر ایرانی، گاه بین سفیدی برف و علائم پیری بر موهای سر و صورت خود، وجه شبه غم انگیزی کشف می کند و مثل
#شاملو می گوید:
نه!
این برف را دیگر
سر بازایستادن نیست
برفی که بر ابروی و بر موی ما می نشیند
گاه مثل
#اخوان در شعر معروف
#زمستان از سرمای برف و باران به یاد بی وفایی و دم سردی یاران می افتد و درخت و انسان را "اسکلت های بلور آجین"و زمین را " دل مرده" و سقف آسمان را مثل بخت هنرمندان "کوتاه" می بیند.
کمال الدین اسماعیل در قصیده معروفی که زبان حال مردم ما در این روزهای برف آلود نیز هست می گوید:
هرگز کسی نداد بدین سان نشان برف
گویی که لقمه ایست زمین در دهان برف!
از نان و جامه، خلق، غنی گشتی ار بدی
از آرد یا ز پنبه، تن ناتوان برف!
گر قوتم بدی ز پی قرص آفتاب
بر بام چرخ رفتمی از نردبان برف!
سخن از باران و برف زیاد است از قدیم گفته اند حرف، حرف می آورد. حالا باید گفت که برف هم حرف می آورد! اما حرف صائب تبریزی رنگ دیگری دارد:
روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان
بخت سیاه اهل هنر، سبز می شود
#سید_حسن_حسینی#سکانس_کلمات@otagheabii