اوراق گذشته را ورق می زنم و می خوانم. مثل آدم بی حوصله ای که در میان
سنگ قبر های گورستانی خلوت قدم می زند و نوشته های روی
سنگ ها را مرور می کند و بی آنکه دلش بخواهد، تصور لجوج
#سنگ_قبر خودش، هی به دیوار ذهنش تنه می زند وآزارش می دهد.
شعرهای
سنگ قبری را دیده ای در مجموعه ای که من نام آن را "ادبیات گورستان" می نامم؟
گاه از خودت خجالت می کشی یا بدت می آید که این جا هم
#عروض دست از سر پرسودایت برنمی دارد.
این
سنگ قبر مرمرین با سکته ای که در مصراع دوم تک بیتش خانه کرده،
#خلیل_بن_احمد فراهیدی یا
#شمس_قیس رازی را در خیال تو با صورتی عصبی زنده می کند. سوز و درد نهفته در برخی تک بیت های گرد و غبار گرفته را نمی بینی و ریاضی ات گل می کند و سال تولد را از سال وفات کم می کنی و حاصل کار را سبک سنگین می کنی و با سن و سال خودت می سنجی! هنوز جا داری یا پیمانه ات پر است و "هفت خاج" را رفته ای؟ ابیات "کلیشه" و "تکراری"
سنگ های بی رنگ و رو، بی حوصلگی بازماندگان را می رساند یا بی ذوقی آنان را؟ به تو چه؟ گورستان که جایگاه درس
#نقد_ادبی نیست! مگر نگفته اند خواندن این
سنگ نبشته ها حافظه را ضعیف می کند؟ دلت بهتر است برای خودت بسوزد تا آن تک بیت نابی که روی سنگی شدیداً معمولی حک شده و در میان این همه تکرار رو به قبله، غریبی می کند!
تو که تکلیف نوشته ی
سنگ خودت را چند سالی است به سبک بیدل روشن کرده ای، پس دیگر چرا هی وسوسه می شوی و یاد بیتی می افتی که استاد ناشناس
#افغانی در نواری خوانده بود و چند ماهی روح تو را مثل طوماری می پیچید و باز می کرد:
همه بردند آرزو در خاک
خاک دیگر چه آرزو دارد!؟
حاشیه نرو تو هم یکی از آن آرزوهای دست یافتنی هستی که خاک دیر یا زود و بالاخره، آبستن تو خواهد شد!
#سکانس_کلمات#سید_حسن_حسینی hamsaffarebaaad
@ketabeabii