هر چه با او می کنی با من هزاران کرده ای
عاشقی با او کنی با من فراوان کرده ای
کلِ ایامِ جوانی را به من بخشیده ای
اندکی جان بُردَنَت را نذرِ ایشان کرده ای
آن شرابِ نابِ جانت را که من نوشیده ام
آن شرنگِ مانده را پس....نوشِ یاران کرده ای؟
چشمِ حسرت از وجودت من ندارم بر کسی
کُلِ روحت را برایم لخت و عریان کرده ای
خواب می بینم که از چشمانِ تو افتاده ام
خواب می بینی لبم را بوسه باران کرده ای !
بارِ دیگر می رسد قلبت نمایان می شود
مانده اِفشایش کند رازی که پنهان کرده ای
ما که رفتیم و دلِ خود را ز دریا کنده ایم
موج پس می آرَدَش سنگی که در آن کرده ای
زندگی جادوگر و آری زمان جادوی اوست
هر چه کردی با خودت....در طولِ دوران کرده ای
ای "فلانی" عشق را بی شک سزای بندگیست
پس بگو با من چرا خود ترکِ ایمان کرده ای؟
👤محسن محمودنیا(فلانی)
@Kafiha