تو را در تنگای خاطراتم جست و جو کردم
میان تلخی دنیا به لبهای تو خو کردم
ببین جز تو نمیبینم کسی را دیگر اینجاها
تو دیگر قبلهام هستی به چشمان تو رو کردم
خیال خشت خامی بودم اما آتش عشقت
چنان میسوخت من آن را گلستان آرزو کردم
دلم را بینهایت با نگاهت نخکشش کردی
برایم نخ به نخ سیگار آوردی، رفو کردم
خودم را با نگاهت غرق در دنیای تنهایی
که دیدم دل به روی تنگنای غم سبو کردم
سخنهایت برایم آنچنان لبریز از غم شد
به قلبم تکههای تیز حرفت را فرو کردم
سراسر تکههایم روی فرش و همچنان گرمم
نمیدانم چه شد امشب فقط یادی از او کردم
"وحید بازرگان"
#غزلیات