کافِه اَبَدیَتــْ

Channel
Food and Drink
Humor and Entertainment
Social Networks
Other
Persian
Logo of the Telegram channel کافِه اَبَدیَتــْ
@kafeabdiatPromote
259
subscribers
156
photos
26
videos
26
links
تنها به سوی ابدیت
To first message
دلیل سکوتم را می‌خواهی؟
سکوتم بخاطر این است که نمی‌خواهم طعم مکالمهٔ کوتاهمان به این زودی از خاطرم برود.
تو را در تنگای خاطراتم جست و جو کردم
میان تلخی دنیا به لب‌های تو خو کردم

ببین جز تو نمی‌بینم کسی را دیگر اینجاها
تو دیگر قبله‌ام هستی به چشمان تو رو کردم

خیال خشت خامی بودم اما آتش عشقت
چنان می‌سوخت من آن را گلستان آرزو کردم

دلم را بی‌نهایت با نگاهت نخ‌کشش کردی
برایم نخ به نخ سیگار آوردی، رفو کردم

خودم را با نگاهت غرق در دنیای تنهایی
که دیدم دل به روی تنگنای غم سبو کردم

سخن‌هایت برایم آنچنان لبریز از غم شد
به قلبم تکه‌های تیز حرفت را فرو کردم

سراسر تکه‌هایم روی فرش و همچنان گرمم
نمی‌دانم چه شد امشب فقط یادی از او کردم

"وحید بازرگان"

#غزلیات
خیال خشت خامی بودم اما آتش عشقت
چنان می‌سوخت من آن را گلستان آرزو کردم

بعد از مدت‌ها غزلی خواهد بود...
بیا در لابه‌لای ورقه‌های این کتاب
همدیگر را ببوسیم
نگران آبرو هم نباش!
اینجا هیچکس کتاب نمی‌خواند...

- احمد شاملو
قول دادم شعر کنم غمت را ولی
من را ببخش
سنگین بود
کاغذم جر خورد
چند بیتی که نوشتم خودکار خون پس داد
بعد مرد ...
باغبان درختش را دوست داشت
اما افسوس زمستان سرد بود...
فراموشم نکن با اینکه من باید فراموشت کنم
امروز آرزوم واسهٔ گلاییه که کنار خیابون رشد کردن
مثل گلای تو مغازه
امیدوارم نوازش دست‌های تو رو بچشن.
‏+ناخدا خورشید؟همونی که یه دست نداره؟
-نه! اونی که یه دست داره!

"ناصر تقوایی"
اسباب بازی زشت من را پس بدهید
چشم من به ویترین مغازه‌ها عادت نمی‌کند
‏به باران گفته بودی او دگر هرگز نخواهد رفت
او هرگز نیامد باز خود را دست به سر کردی

"وحید"
به حرمت نان و نمکی که خوردیم نان را تو ببر که راه بسیار داری،
نمک را برای من بگذار، زخم بسیار دارم.
گاهی سوادم آنقدرها قد نمی‌دهد که این حجم از غم را بخوانم، بخاطر همین است که بعضی اوقات کمتر غمگینم.
Forwarded from چیز.
کجا دنبال مفهمومی برای عشق می‌گردی؟
‏که من این واژه را تا صبح معنی میکنم هر شب.

محمد‌علی بهمنی.
از کی اینطوری شدی؟
از وقتی این درس و خوندم.
دوباره پاییز می‌شه
دلتنگی‌ آدم‌هایی که ترکشون کردی
هوا زود تاریک می‌شه
کلاسای بعد غروب و آدمای غریبه
ایستگاه اتوبوس
چیک
فندک و خاکستری که ازت رو زمین می‌ریزه.
زیاد از ستاره‌‌ها چیزی نمی‌دونم، در حدی که امشب می‌تونم دب اکبر و دب اصغر و ستارهٔ قطبی رو پیدا کنم، نصف شب تو صحرا بودن حس خوبیه اصلا احساس تنهایی نمی‌کنی چون یه نگاه به آسمون کافیه تا سلام ستاره‌هایی رو که میلیون‌ها سال پیش فرستادن رو بگیری.
من هم از آیینه‌ها بیزارم اما
چشمهایت جلوه‌ای دیگر ز هر آیینه بود
More