امشب تا جایی باید میرفتیم بخاطر این به شهر رفته بودیم.
در موتر من، پدر و خواهرم حضور داشتیم.
من همیشه وقت در کنار پنجره مینشینم، امشب هم نشسته بودم، متوجه شدم موتری که از ما جلوتر بود چیزی را از پنجرهای موتر بیرون انداخت موتر که نزدیکتر شد، چشمانم پول ریخته شده در سرک را دید.
موتر مد بالا با شیشههای سیاه، به سرعت خیلی بلند و بطور دیوانهوار حرکت کرد..
پسرک خیابانی که آنطرف سرک وجود داشت، دوید تا پول را بگیرد و اما ط.الب پسرک را عقب کشید و پولِ روی سرک را خودش گرفت.
من با دقت همهی صحنهها را دنبال کردم و به یک نطقه رسیدم اینکه: پول چقدر میتواند انسان را حقیر بسازد؟!
اگر این حقارت نیست پس چیست؟
تو اگر دلت به صدقه دادن است آنرا میتوانستی به دست پسرک بدهی و یا به همان ط.الب اما انداختن پول از پنجره زیادی تحقرانه نیست؟
چرا فکر میکنند پول میتواند محترم شان بسازد؟
به نظرِ من، پول هیچ انسانی را محترم نمیسازد!
و هرقدر هم که برایم دلیل و برهان بیآوردند نظرم؛ تغییر نمیکند. من همیشه خواهم گفت" پول هیچ انسانی ره محترم نمیسازد"
من به بعضهای که به پول خود، جایگاه و سطح خانوادگی خود فخر میفروشند، حیران میمانم..
همهی اینها تمام شدنی و از بین رفتنی است و تنها چیزیکه تا باقی عمر زنده میماند، انسانیت است پس اینهمه از بالا به پایان نگاه کردن بیهوده است!
بیآید فخر نفروشیم، کسی را بخاطر پولمان تحقیر نکنیم..
چون میدانید آخرش چیست؟
جای منی که چیزی ندارم و تویی که همه چیز داری کجاست؟!
#مرجان_امین