3_فقدان این اصل در زندگی بخشی عظیمی از جمعیت کشور؛ هزینه های هنگفتی را باتوجه به تورم برای سواد اموزی بر دوش مردم نهاده و این جدا از دانش موزان ترک تحصیلی و بازماندن از تحصیل است که بررسی دادههای مرکز آمار ایران نشان میدهد که سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲ در مقاطع تحصیلی مختلف ۹۲۹ هزار و ۷۹۸ نفر از تحصیل بازماندند.
سال گذشته، ۱۵ تا ۱۷ سالهها بیشترین تعداد بازماندگی از تحصیل را داشتند.
4- از پیامدهای قانون گریزی دولتها از این اصل عدم اعتماد جامعه تحصیلی_ بویژه نسل جدید که مطالبه گر هستند _به حمایت دولت و حاکمیت ازعدالت آموزشی است که بعدا ازفارغ التحصیلی نوعی سردرگمی را از همان ابتدای تحصیل در آموزش و پرورش را به فراگیران القا میکند. نتیجه این که جایگاه خودرا در موقعیت های اجتماعی و اداری نظام بروکراسی با روحیات و تخصص متناسب نمی بینند و راندمان کارمفید را به دور از پرورش خلاقیت بشدت کاهش میدهد.
5-عدم امید به زندگی و تعهد خدمت درسرزمین مادری؛از عومل دیگریست که دیگر نیاز به عدد و ارقام نیست که بخواهیم حساسیت این موضوع رو آشکار کنیم.ظاهرا آموزش پولی برای یک سرزمین تاوانی هم دارد و فرار مغزها که بیش از سه ده است در رسانه ها از هشدار آن خبر میدادند امروزه امری عادی جلوه میکند.اگرچه فرایند مهاجرت نخبه ها از منظر ملی بحرانی فراتر از بحران منایع طبیعی و زیست محیطی و سلامت وامنیت را شامل میشود ولی این واقیعت تلخ را نمیتوان منکر شد که تنها راه نجات تک تک فرار مغزها بدون در نظر گرفتن هویت سرزمینی را شاید درآن دانست!
در کناربی توجهی قانون نامبرده برای ذی نفعان ؛فضای آموزشی مدارس را نمیتوان از قلم انداخت که عامدانه توسط نیروهای شبه امنیتی_بسیج_ و طلبه های حوزوی به بهانه کمبود نیروی معلم اشغال میشود .فضای آموزش _مدارس_باید محیطی شاد به هر شکل و دور از رفتارهای ایدئولوژیک باشد تا روح شادی و طراوت حاصل از تفکر نقادانه را دوباره در جامعه و خانواده ها منعکس کند.
حضور نیروی معلم نمای حوزوی و امنیتی که بخاطر نوع آموزشها و تربیت های خاصی که دیده اند به تجربه نتوانسته نه تنها تفکر نقادانه که سرچشمه آگاهی ورزی و اساس فلسفه وجودی آموزش و پرورش است را القا و ایجاب کند ، بلکه حضور بیشتر آنها در جایگاه مدیریتی آموزش و پرورش ، روح پادگانی را که در آن اساسا طرح به چالش کشیدن بالا دستی ها جایی ندارد در مدارس حکمفرما ساخته است. علاوه برموارد فوق بایکوت و سرکوب معلمان مطالبه گر صنفی که با انفصال ، تنزل گروه و رتبه ، اخراج ، بازنشستگی اجباری و زندانهای طویل المدت و همچنین بی نظمی در برگزاری امتحانات نهایی و فروش سوالات نهایی و کنکورمی توان اشاره کرد.
برای نگارنده این یاداشت جای سوال است برای نابودی هویت فرهنگی یک سرزمین چکاری باید کرد که در توصیفات بالا نیامده است؟!
کلام اخر .... دلخوشی و شادابی جامعه ای را که تحت تمام شرایط اختناق سیاسی و اقتصادی هر سال کمرنگ تر شده است ، می توان با شادی و طراوت سازی مدارس بعنوان خانه دوم ، رها و جدا از برنامه های ایدئولوژیک بلکه برخواسته از ذات خود مدرسه و ذینفعان آن _ دانش آموزان _ ققنوس وار احیا کرد .
البته به شرط آن که اراده ای هدفمند برای طرحی نو در افکندن به دور از سیاه بازی های تبلیغاتی در این عرصه در مقامات دیده شود.
#کانال_فرهنگیان_البرز 🔸🔸🔸https://t.center/k_F_ALBORZ