همه شب تا به سحر سر میکنم من ز غم دوری یارم
من ستاره شمرم گریه کنم سر بروی زانو گذارم
سحری بر سر راهت به سر سبزه نشینم
که تو باز ایی و یک لحظه تورا باز ببینم
گل زیبای من اهسته نشیند به لب جو
پای آیینه ی چشمه میزند شانه به گیسو
جدایی دو دلداده را خدا هرگز نخواهد
دل ما را به غم آشنا خدا هرگز نخواهد
چی
ای آرزویم
بگو
جز تو نجویم
من پربگشام سوی تو آیم
منم آن مرغک بی دل که پرم عشق تو بسته
نتوانم بپرم با پر و بالی که شکسته
به پر و بال تو صد بوسه زنم تا بگشاید
ز دلت غم ببرم راحت و شادی بفزاید
نپرم جز به بر تو بخدا ای گل نازم
دل من پیش تو باشد پس از این دل بسپارم
جدایی دو دلداده را خدا هرگز نخواهد
دل ما را به غم آشنا خدا هرگز نخواهد
چی
ای آرزویم
بگو
جز تو نجویم
من پربگشام سوی تو آیم
منم آن مرغک بی دل که پرم عشق تو بسته
نتوانم بپرم با پر و بالی که شکسته
به پر و بال تو صد بوسه زنم تا بگشاید
ز دلت غم ببرم راحت و شادی بفزاید
نپرم جز به بر تو بخدا ای گل نازم
دل من پیش تو باشد پس از این دل بسپارم
جدایی دو دلداده را خدا هرگز نخواهد
دل ما را به غم آشنا خدا هرگز نخواهد
#ترانه:
#پرویز_وکیلی#خواننده:
#پوران_حمیدقنبری@iraniansarafraz