مردم میگن شخصیت هر آدمی تغییرناپذیره ولی اغلب این نقابه که بدون تغییر باقی میمونه و نه شخصیت، و در زیر این نقاب غیرقابل تغییر موجودی هست که دیوانهوار در حال تکامله و به شکل غیرقابل کنترلی ماهیتش تغییر میکنه.
ما منتظریم. کلافهایم. نه اعتراض نکن، ما تا سر حد مرگ کلافهایم. نمیشه اینو انکارکرد. خُب یه تنوعی هم که پیدا میشه ما چکار میکنیم؟ میذاریم از دست بره. بیا، بیا مشغول شیم! (با گامهای بلند به سمت تپهی کوچک پیش میرود، میایستد.) تو یه لحظه همه چیز ناپدید میشه و ما یه بار دیگه تنها میشیم، میان هیچ و پوچ!
زمانی که یک گام فراتر میرویم و آگاهانه از آنچه داریم قدردانی میکنیم، متوجه میشویم واقعیت ما، تغییر شکل یافته است. شکاف واقعیت ناپدید نمیشود، بلکه دیگر مرکز توجه ما نیست ؛ به جای تمرکز روی نواقص و کمبودهایمان ،آنچه داریم را تأیید میکنیم و از آن لذت میبریم.
آدمی اگر هیچ چیز در این دنیا نداشته باشد، باز هم چیزی هست که باید بابت آن هر ثانیه شادی کرد و آن "وجود داشتن" است. وجود داشتن برای عشق ورزیدن به تمام کسانی که ما را در زندگیشان پذیرفتهاند.
خانم ماخووا گفت: «کل این اوضاع برای این است که مردم دیگر از این دولت انتظاری ندارند که کاری بکند. این آقایان اصلاً عینِ خیالشان هم نیست که فکری به حال ما بکنند. جورش را فقط ما میکشیم. هروقت کمیتهی مرکزی جلسه میگذارد یا دولتمردان تشکیل جلسه میدهند، مردم فقط از ترس به خودشان میلرزند و نمیدانند دیگر قرار است چه بلایی سرشان بیاید.»
زمان تصميم میگیرد چه کسی را در زندگيت ملاقات خواهی کرد، قلبت تصميم میگیرد چه کسی را در زندگيت میخواهی، و رفتارت تصميم میگیرد چه کسی در زندگيت میماند.
هر کس که باشی یا هر کاری که انجام دهی وقتی واقعاً از صمیم قلب چیزی را بخواهی، آنگاه این خواستهٔ تو از روح جهان سرچشمه میگیرد و تو مأمور انجام آن بر روی زمین میشوی.