🔹مرثیهای برای زنده ماندن
برای همه آنها که قرار نبود زنده بمانند. آنها که همواره به ایستادن بر لبههای همیشگی وحشت محکوم شدند. به یاد نازیلا حیدرزاده که حتی در اعلامیه ترحمیش، نام قاتلش را درج کردند؛ «همسر گرامی عزیز حیدرزاده» و دیگر قربانیان زنکشی.
برای آنهایی از ما
که بر کرانهی ساحل زندگی میکنند،
ایستاده بر لبههای همیشگیِ تصمیمهای سرنوشتساز،
تنها و خاموش.
برای آنهایی از ما
که هیچگاه نمیتوانند
دل به رؤیای گذرای «انتخاب» ببندند؛
که در آستانه در، - میان آمدن و رفتن-
عاشق میشوند،
و در میان سپیدهدمها،
به درون و بیرون چشم میدوزند،
در میان گذشته و آینده،
اکنون را
چون نانی در دهان فرزندان خود، جستوجو میکنند
تا شاید اکنون آیندهای بزاید
که در آن، رؤیای کودکان
انعکاسی از مرگ رؤیاهای ما نباشد.
برای آنهایی از ما
که ترس بر چهرهشان
همچون خطی نازک
در میانه پیشانی حک شده است
آنهایی که ترس را با شیر مادر نوشیدند،
تا ترس، سلاحی شود
برای جستو جوی آن امنیت دستنیافتنی
که آنها را به سکوت وا میدارد.
اما همین لحظه،
همین پیروزی،
یادآور آن است که
ما هرگز قرار نبود زنده بمانیم.
ما با هر طلوع خورشید،
میترسیم که در آسمان دوام نیاورد و
با هر غروب میترسیم
که مبادا روزی دیگر، خورشیدی طلوع نکند.
ما، هنگام سیری،
از سنگینی و سوءهاضمه میترسیم.
و هنگام گرسنگی،
از آنکه شاید هیچگاه لقمهی دیگری نیابیم.
وقتی که دوستمان دارند،
از محو شدن عشق میترسیم.
و وقتی که تنها هستیم،
از آنکه عشق
برای همیشه از زندگیمان رخت بر بسته باشد
وقتی که حرف میزنیم،
از شنیده نشدن کلمات،
یا نابهجاییشان میترسیم.
ولی حتی در سکوت هم
ترس ما را رها نخواهد گذاشت.
بهتر است سخن بگوییم،
و به یاد بیاوریم:
که ما هیچوقت قرار نبود زنده بمانیم.
@harasswatch