تیمور لنگ به کشور عثمانی لشگر کشی کرد و عثمانی را شکست داد و پادشاه عثمانی اسیر شد.. تیمور لنگ در کاخ نشسته بود و گفت پادشاه عثمانی را نزد من اورید.. پادشاه را اوردند، تا تیمور چشمش به او افتاد شروع کرد به خندیدن. پادشاه عثمانی یک چشمش کور بود گفت به کوری چشمم میخندی؟! تیمور گفت نه.
گفت من پادشاه عثمانی هستم و مقامم مثل شماست و شما نباید بخاطر اینکه غالب شدی و من مغلوب منو جلوی بزرگان دربارت تحقیر کنی.. تیمور گفت نه من به شما احترام میگذارم خنده من از دیدن شما به سبب تحقیر تو نبود.. گفت پس از بحر چه بود!؟ گفت به مردم دو کشور ایران و عثمانی میخندم که سرنوشتشان بدست منی لنگ و تویی کور افتاده......
و چه بدبختند مردمی که نقشی در سرنوشت خود ندارند و به هر فلاکتی تن میدهند زیرا که عادت دارند دیگران تغییرشان دهند و هرگز زحمت تغییر بخود نمیدهند.
راجر ویلیامز، بنیانگذار جدایی دین از سیاست، خود شخصی بسیار مذهبی بود و علت واقعی وی از این کار، محافظت از پاکی دین بود تا آلوده به بازی های کثیف سیاسی نشود!
روباههای گروه پرسیدند دمات چه شد؟ چون روباهها از نسلی مکار میباشند، گفت خودم قطعاش کردم گفتند چرا؟ این که بسیار بد است و معلوم میشود.. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک، احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم.
یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دُم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم ، من که بسیار درد دارم!! روباه اولی گفت: صدایش را درنیاور وگرنه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هر لحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگر نه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت، همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند.
وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاسگرها و خلافکارها زیاد میشوند آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند. گاهی هم آنها را دیوانه میدانند!!
تا حالا براتون سوال شده که چرا به این بنا تخت جمشید میگن؟
پس از حمله اسکندر به ایران و آتش زدن و غارت پارسه تقریبا چیزی از این بنای افسانهای باقی نماند. اسکندر حتی کتابها و بسیاری از کتیبهها را نیز نابود کرد...و چون خط هخامنشی یک خط نوپا و اختراع داریوش بود و فقط توسط حکومت استفاده میشد پس از هخامنشیان کسی توان خواندن آنرا نداشت و تا ۲ هزار سال بعد کسی نفهمید که در این کتیبهها چه نوشته شده است.
همچنین پس حمله اعراب، افرادی که ویرانه ها و تصاویر حکاکی شده این بنا را میدیدند و از عظمت آن در تعجب میماندند آن را به پادشاه اسطورهای ایران که جمشید نام داشت و دیوها تحت فرمان او بودند و تخت او را جنها حمل میکردند نسبت دادند. عدهای نیز میگفتند که این بنا را سلیمان با کمک اجنه ساخته است. از این رو بود که این مکان تخت جمشید نام گرفت.
▪️بعد از مرگ استالین نیکیتا خروشچف در کنگره حزب کمونسیت با تقبیح جنایتهای استالین جهان را شگفت زده کرد. در حین سخنرانی یک نفر از میان جمعیت فریاد برآورد: وقتی بیگناهان اعدام میشدند، شما کجا بودید؟ خروشچف چند لحظه ساکت شد و بعد گفت: چه کسی این حرف را زد؟ کسی جوابی نداد دوباره پرسید: چه کسی این حرف را زد؟ باز هم صدا از کسی در نیامد. وقتی برای سومین بار پرسید و جوابی نشنید، خروشچف گفت:
رفیق آن موقع من همان جایی بودم که تو الآن هستی....!!
کتاب پادشاه زهرآگین زندگی و افسانه مهرداد ششم مرگبارترین دشمن رومیان
ماکیاولی نبوغ نظامی مهرداد را می ستود. خانواده های سلطنتی اروپایی به دنبال اکسیر مخفی او برای ایمن بودن در برابر سم بودند. زندگی او الهام بخش اولین اپرای موتزارت بود، در حالی که برای قرن ها شاعران و نمایشنامه نویسان داستان های خونین و عاشقانه از پیروزی ها، شکست ها، دسیسه ها، زندگی و مرگ مرموز او را می خواندند. اما تا کنون هیچ مورخ مدرنی داستان کامل مهرداد، پادشاه بیرحم و چریک افسانه ای که قدرت روم را در قرن اول قبل از میلاد به چالش کشید، بازگو نکرده است. در این کتاب آدرین مایور داستان مهرداد را آنطور که قبلاً گفته نشده است بیان می کند.
«پادشاه زهرآگین» زندگی جذاب و هیجان انگیزی را توصیف می کند. مهرداد با ادعای اجداد هخامنشی خود پادشاهیِ ثروتمند دریای سیاه را در کودکی پس از آن که مادرش پدرش مهرداد پنجم را مسموم کرد، به ارث برد. او به تبعید گریخت و پیروزمندانه بازگشت تا حاکمی با هوش عالی و جاه طلبی شدید شود. او که توسط پیروانش به عنوان یک ناجی مورد استقبال قرار گرفت و دشمنانش از او به عنوان هانیبال دوم می ترسیدند، امپراتوری بزرگ شرقی را برای رقابت با جمهوری روم آماده کرد. او پس از قتل عام 80 هزار شهروند رومی در سال 88 قبل از میلاد، یونان و ترکیه امروزی را تصرف کرد. نواده داریوش هخامنشی با انجام برخی از تماشایی ترین نبردهای تاریخ باستان، روم را به دور طولانی جنگ کشاند و تهدید کرد که به خود ایتالیا حمله خواهد کرد. توانایی عجیب او در فرار از دستگیری و بازگشت پس از شکستی ویرانگر، رومیان را از عصبانیت به جنون کشاند، در حالی که تسلط او بر سموم به او اجازه داد تا تلاش ها برای ترورش را خنثی کند و رقبایش را از بین ببرد.
کتاب «پادشاه زهرآگین» روایتی گیرا از زندگی یکی از بی امان ترین دشمنان روم است.