﷽
#منتظر_می مانم
در همین تنگ ترین کوچه دنیایی تان !
پشت دیوار بلندی که برافراشته اید .
خانه ها خسته و خاکی شده اند.
همه در بی خبری از دل خوش می گذرند.
چشمه ی زندگی ما انگار ،
خورده بر پیچ خطرناک بزرگ !
مردم از دیدن هرلحظه ی خود می ترسند!
خبری جز غم و بیماری و دلتنگی نیست !
خانه ی ماحتی ،
بامش از ترس پُر است .
در حیاطش فریاد ،
جای گل می روید !
روی هر شاخه ی دلخسته ی باغ ،
میوه هایی که پریشان تر از این مردم شهرند ؛
پُر است !
خالی از شهد و شکر !
چشم بارانی خودرا بردم ،
سمت خاکستری آبی بالای سرم !
آسمان بود زمانی نامش !
ردپایی که نشان از گذر باران داشت !
و کبوترهایی
که صدای پَرِشان دل می بُرد !
در چنین حال و هوایی ناگاه ،
کودکی داد کشید :
توپِ بازیِ مرا دزدیدند !
پدر از درد خودش را می زد !
پشت یک پنجره دیدم ؛
مردی ،
چاییِ صبحِ خودش را می خورد !
آتشی زد به دلم آه
نوشت
روی تصویر نگاهم :
ای دوست !
می رسد نوبت ما
که بنوشیم می شادی را
باهم از جام سحرگاه خدا
و به لبخند ملیحی که بگیرد غم ما
به شما می نگریم ؛
پشت زنجیر پریشانی تان !
می رسد لحظه ی باریدن عشق
رویش بذر امید
خنده ی شاد کبوتر
و دل انگیزی خاک !
رقص پروانه ی پَر زخمیِ ما نزدیک است !
شمع دلگرمی مان پا برجاست !
شب دراز است اگر
می دانیم
صبح خوشبختی مان در راه است
ما به خورشید خود ایمان داریم !
@ashkeghalb#لیلا_رضاوند #تمنااجراکنندگان:
#سایه_الوند#مهناز_وهاب#مصطفی_یزدانیمیکس و تنظیم :
#بتول_عباسیکاری از گروه هنری سایه های سبز
@Greenshadows6