دیگر دوستت ندارم اما
صورتم هنوز صورت روزهای عاشقی ست.
می آیی ، دلم می رود.
می روی باز به خود می آیم.
چه کنم؟
زبانم دور سر نامت می گردد.
عقلم ولی
گلایه که این چه اوضاعی ست.
رهایش کن.
دیگر نمی خواهمت اما
پای تو که وسط می آید
خودمم دست خودم نیست.
هیچم
هیچ.
می بینمت
عزا می گیرم،
قلبم ولی شبیه تالار عروسی ست.
پایکوبی
پایکوبی
آری
من بین خودم و تو گیر افتادم
سمت من یاد توست.
سمت تو،
منی که بیچاره گناه دارد.
چه کنم؟
دوستت ندارم اما
سر این حرف
چشم و دلم هنوز به توافق نرسیدند.
#رسول_ادهمیسایه های سبز🍃