#کلام_زنده_عشق#داستانكوتاه :
دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزيك و مكانيك داشتيم كه قدش خيلي
كوتاه بود اما خيلي نجيب و مودب با حافظه خيلی خوب !
قبل اينكه بياد گچ و تختهپاككن رو میذاشتيم بالای تابلو كه قدش نرسه برشون داره، هر دفعه میگفت ؛ آقا من از شما خواهش كردم اينا رو اون بالا نذارين اما باز گوش میکنید.
يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتم و نخ بستم به پاش، تا برمیگشت رو تابلو بنويسه مگس رو رها میكردم. تا برمیگشت رو به ما، نخش رو میكشيدم، بنده خدا میموند اين صدای وزوز از كجاست آخر.......
.
اجرا کنندگان
#پیمان_محمدی#حسین_ازادگان#علی_اسلامیادیتور
#بتول_عباسیسایه های سبز