حوالی غروب بود. سردی هوا با بارش برف صبح، سوز بیشتری داشت. بابا اسماعیل موُذن مسجد، طبق عادت هر روز پیچ رادیو را روی صوت زیبای قرآن باز کرد. کم کم مردم برای برگزاری نماز جماعت میآمدند. چند روزی بود که سرماخوردگی امان بابا اسماعیل را بریده بود؛ ولی امروز حالش بدتر شده بود. برای همین اجازه داد صدای اذان از رادیو پخش شود و خودش تکیه بر بالش کنار دیوار اتاقکش، تسبیح به دست مشغول ذکر گفتن شد. روحانی محل، حاج آقا محمودی یاالله گویا وارد مسجد شد و ..............
حوالی غروب بود. سردی هوا با بارش برف صبح، سوز بیشتری داشت. بابا اسماعیل موُذن مسجد، طبق عادت هر روز پیچ رادیو را روی صوت زیبای قرآن باز کرد. کم کم مردم برای برگزاری نماز جماعت میآمدند. چند روزی بود که سرماخوردگی امان بابا اسماعیل را بریده بود؛ ولی امروز حالش بدتر شده بود. برای همین اجازه داد صدای اذان از رادیو پخش شود و خودش تکیه بر بالش کنار دیوار اتاقکش، تسبیح به دست مشغول ذکر گفتن شد. روحانی محل، حاج آقا محمودی یاالله گویا وارد مسجد شد و ..............
حوالی غروب بود. سردی هوا با بارش برف صبح، سوز بیشتری داشت. بابا اسماعیل موُذن مسجد، طبق عادت هر روز پیچ رادیو را روی صوت زیبای قرآن باز کرد. کم کم مردم برای برگزاری نماز جماعت میآمدند. چند روزی بود که سرماخوردگی امان بابا اسماعیل را بریده بود؛ ولی امروز حالش بدتر شده بود. برای همین اجازه داد صدای اذان از رادیو پخش شود و خودش تکیه بر بالش کنار دیوار اتاقکش، تسبیح به دست مشغول ذکر گفتن شد. روحانی محل، حاج آقا محمودی یاالله گویا وارد مسجد شد و ..............
حوالی غروب بود. سردی هوا با بارش برف صبح، سوز بیشتری داشت. بابا اسماعیل موُذن مسجد، طبق عادت هر روز پیچ رادیو را روی صوت زیبای قرآن باز کرد. کم کم مردم برای برگزاری نماز جماعت میآمدند. چند روزی بود که سرماخوردگی امان بابا اسماعیل را بریده بود؛ ولی امروز حالش بدتر شده بود. برای همین اجازه داد صدای اذان از رادیو پخش شود و خودش تکیه بر بالش کنار دیوار اتاقکش، تسبیح به دست مشغول ذکر گفتن شد. روحانی محل، حاج آقا محمودی یاالله گویا وارد مسجد شد و ..............