تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره كردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب كرده خط كشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا كور سوی اختركان بشكند همه
از نام تو به بام افقها، علمزدم
با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر كه بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاكسترم وزد
شك از تو وام كردم و در باورم زدم
از شادیام مپرس كه من نیز در ازل
همراه خواجه قرعهی قسمت به غم زدم
#حسین_منزویسلام
صبحتـــــون بخیـــــر
ســــــلامــتــی در، وجــودتــون هــمـیشـــــه برقــــرار
صبـح یکشنبه تون زیبا
🌺🍃🌴