باتو ، با عشق تو همخانه شدن را بلدم
غیرِ تو ، با همه بیگانه شدن را بلدم
تا کنم باز، درِ خانهی مهرت چو کلید
به سر از پا همه دندانه شدن را بلدم
مثل آشفتگی موی تو شد کار دلم
دل من! غصهنخور شانهشدن را بلدم
پُر شوَم تا که من از الکل چشم و لب تو
ساقیام باش که پیمانه شدن را بلدم
مرغ عشق منی و جای تو آغوش من است
پیش من پر بکشی لانه شدن را بلدم
آه از لیلیِ چشمِ تو و مجنونِ دلم
قرن آهن شد و افسانه شدن را بلدم
#لاادری