خاطرات شهبانو فرح پهلوی درباره زادروز
#شاهزاده_رضاپهلوی در کتاب
#کهن_دیارا :
بارداری من هنوز رسما اعلام نشده بود ولی ایرانیان و حتی مردم کشورهای دیگر در انتظار این خبر بی تابی میکردند. روزی نمیگذشت ک یک جفت کفش کوچک آبی ب من نرسد. در ۲۹ اسفند ۱۳۳۹ شب عید نوروز سخنگوی دربار این خبر خوش را ب مردم اعلام کرد. بی صبری مردم رو ب افزایش رفت و ارسال تعداد کفش های کوچک آبی چند برابر شد و شایعات عجیب و غریب و خیالبافی هم رواج یافت. از جمله گفته میشد من باردار نیستم و بالشی روی شکم میگذارم!
این شایعات از سوی مخالفان سیاسی منتشر میشد. همچنین گفته میشد ک پادشاه نمیتواند بچه دار شود!
بعدها گفتند ک پسرمان لال است!
ما برای خاموش کردن شایعات مجبور شدیم فیلمی از او درحال پر حرفی در دفتر کار پادشاه،از تلویزیون پخش کنیم و بلاخره شایع کردند ک اگر من برای زایمان ب بیمارستان عمومی جنوب شهر تهران رفته ام برای آن است ک بتوانم آسان تر فرزند دختر را با یک پسر معاوضه کنم!
من تصمیم گرفته بودم در بنگاه حمایت از مادران و نوزادان در محلات کم درامد جنوب شهر تهران، وضع حمل کنم. این بیمارستان ک ب دستور
#رضاشاه بنا شده بود، زنان تنگدست را بطور رایگان می پذیرفت. همسرم با وضع حمل من در این بیمارستان موافق بود و هنگامی ک نخستین علائم زایمان ظاهر شد خود مرا با اتومبیل ب آنجا برد. خانواده نیز بسرعت ب ما ملحق شد. از پسر بودن فرزند همه کارکنان بیمارستان قبل از من مطلع شده بودند.
رضا قبل از ظهر ۹ آبان ۱۳۳۹ بدنیا آمد.
چشمانم را ک باز کردم پادشاه را بر بالینم دیدم. در حالیکه دستم را در دست داشت گفت میخواهی بدانی پسر است؟ من از شادی ب گریه افتادم. ۳ روز بعد، از رضا عکسی رسمی گرفته شد و از همان زمان معلوم بود ک تا چ حد ب پدرش شباهت دارد.
هزاران هزار نفر از صبح زود در مقابل بیمارستان اجتماع کرده بودند. ب محض اینکه تولد ولیعهدی برای خاندان
#پهلوی اعلام گردید ۲۱ توپ شلیک شد.
مردم میخندیدند گریه میکردند میخواستند او را ببوسند...
خبر تولد ولیعهد ب همه جای دنیا رسید. یک روزنامه فرانسوی در عنوان مقاله ای با حروف درشت نوشت: """" او پسر است """
(برگرفته از توئیت یاقوتم)
@flith