ببین زمانه چه سان دورِ ما حصار کشید
خطوطِ حوصله فرسای انحصار کشید
نگاهِ پنجرهها را ربود از کوچه
به روی آینهها پردهی غبار کشید
کَسی به غربتِ تلخِ چراغها نَگریست
چه روزهای سیاهی که این دیار کشید!
یکی وقارِ سپیدارِ پیر را نستود
زمانه دور و برش سیم خاردار کشید
و باد - بادِ سمومِ همیشه بنیانسوز
سرِ مبارک فانوس را به دار کشید
تبر که دشمنِ سرهای سبزآیین است
دوید و سیلی محکم به شاخسار کشید
چنان کشیدهی خونین که لانهای افتاد
پرنده پر زد و فریادِ سوگوار کشید
چمن به آتش و گل را به خار، خرمن را
به چنگِ باد سپرد و خودش کنار کشید
زمانه عرصه جولانِ لاشهخواران است
ببین کلاغ چه مشتی به روی سار کشید
قلم شکسته، زبان بسته، واژهها غمگین
صدای گریه برآمد - غزل هوار کشید!
#فردوس_اعظم / #غزل@firdavsiazam