#داش_فریدصلواتیبه اصفهان که نگاه می کنی یک تاریخ حک شده .
#داش_فرید خوشحال است در شهری زاده شده که در همه چیز سرآمد است .
کاش متولیان فرهنگی برای شناخت جهانیان افتخارات این شهر را فریاد می زدند .
چه کنیم که بسیاری از آنها ناکارآمد ونامدیر و هستند هیچگاه فکرشان به همچون جاهایی خطور نمی کند .
اگر به قبرستان
#ارامنه_اصفهان گذرتان افتاد که بعید می دانم به این راحتی ها گذرتان بیفتد که داش فرید هم اگر در این سه سال به آنجا گذر می کند به خاطر درگذشت زاون قوکاسیان است که در سالگرد او می شود به آن قبرستا ن وارد شد .
سالها بود که تاریخ اتفاقات رولفت
اشتادلر ساعت ساز شاه صفی را خوانده بودم و بسیارم شتاق بودم که به مزارش در قبرستان ارامنه سری بزنم و در سومین سالگرد زاون فرصت شد بر سر مزارش بروم .
حادثه ایی برای او اتفاق افتاد که به تاریخ اصفهان و ایران سوزن شد .
#ردلف_اشتادلر از مردم شهر زوریخ وشغلش ساعتسازی بود .
آنقدر پیشرفت کرده و هنر ساعت سازی او آنقدر زبانزد عام و خاص شد که پایش به دربار شاه صفوی باز شد و آنقدر مورد حمایت قرار گفت که کینه درباریان از جمله اعتمادالدله را برانگیز.
روزی پسرکی وارد حریم خصوصی شد و با یکی از زنان درباری ارتباط جنسی برقرار می کند و
ردلف متوجه شده و او را می کشد .
صبح بعادت معمولی شرفیات حضور شد و شاه از اوضاع و احوال پرسید با خونسردی تمام حکایت کشتن برادر یکی از دربانان شاهی را تقریر کرد.شاه با اینکه از این گستاخی بیان
ردلف در تعجب شد عمل او را تصدیق نمود و باو گفت بسیار خوب کردی که سزای او را در کنارش گذاشتی.مردم ایران در باب زن فوق العاده ابراز تعصب و غیرت میکنند وهیچوقت اجازه نمیدهند مردی غیر از شوهر یا کسیکه از جانب او مجاز باشد بحرم یا اندرون نزدیک شود.
ردلف همینکه از بابت شاه خیالش راحت شد و بخشایش او را تحصیل نمود تعظیمی بسزا کرد و بخانه خود برگشت.
درباریان حسود آن دروان به تکاپو افتادند و شرط ر ابر این گذاشتند که اگر قرار باشد از اعدام
ردلف چشم پوشی کنند باید مسلما ن شود .
شاه به او گفت :
چارهای نیست جز اینکه مسلمان شوی یا بقصاص قتلی که مرتکب شدهای از دم تیغ بگذری.
ردلف باعزمی جزم گفت من هرگز مسلمان نخواهم شد.چون شاه دید که
ردلف در رد امر او لجاج بخرج میدهد تصور کرد با ابراز خشونت بالاخره توفیق خواهد یافت بهمین نظر امر داد که او را بزندان ببرند و گردن او را در پالهنگی بگذارند و پالهنگ سه قطعه چوبی بود که آنها را بشکل مشک ترکیب کرده بودند و معمولا آنرا بگردان مقصرین میانداختند.
هشت روز بعد شاه که
ردلف را واقعا دوست میداشت و از اینکه مجبور شود که بحکم شرع بکشتن او فرمان دهد در اندیشه بود او را احضار نمود و بار دیگرقبول اسلام را باو تکلیف کرد و این بار باو گفت که اگر این تکلیف را بپذیرد دو هزار تومان هم باو انعام خواهد داد.اما این دفعه هم اصرار شاه بجائی نرسید و
ردلف در اظهار تعلق بآیین مسیحی بیش از پیش پافشاری بخرج داد.شاه صفی دید که باز اصرار و وعد و وعید او مفید نیفتاد ناچار گفت که او را مجددا بزندان ببرند.پس از چند روز شاه که از پس گرفتن قول خود در عفو
ردلف بسیار متأثر بود باز سعی کرد بهر وسیله باشد او را بقبول اسلام وا دارد چه این تنها وسیلهای بود که بمدد آن میشد از کشتن
ردلف صرفنظر کرد.
این دفعه
ردلف را احضار نمود و باو وعده داد که اگر از آیین مسیحی دست بردارد و مسلمان شود ده هزار تومان و یکی از کنیزکان حرم را باتمام جواهرات او بوی ببخشد.
ردلف دست از ستیزه برنداشت و همان استحکام اوّلی خود را ظاهر نمود و گفت که اگر اعلیحضرت او را در دین خود کماکان آزاد بگذارد او با نهایت صفا و صمیمیت بخدمتگزاری ادامه خواهد داد و در غیر این صورت شاه مختار است که او را برای کشتن بمیدان اصفهان بفرستد.
شاه صفی پس از آنکه دید
ردلف در تصمیم خود جازم است سخت در خشم شد وامر داد که او را برای قصاص ببرادر مقتول بسپارند و او
ردلف را بکشتن بمیدان ببرد.
شاه صفی از آن تاریخ بتخت و تاج خود سوگند یاد کرد که دیگر هیچ عیسوی را باسم دین و مذهب نکشد و خطاب باطرافیان خود گفت که هیچکدام از شما آن شهامت را در راه امیر المؤمنین علی (ع) باندازه شهامتی که این عیسوی در راه عیسی بخرج داد ندارید.
ما ایرانیان از همان سالها به آنچه که می گفتیم اعتقاد نداشتیم . و فقط شلوغ می کردیم . چقدر
#داش_فرید امیدوار شد که این اوضاع مختص دوران او نیست .
کانال
#داش_فریدصلواتیروزنامه نگار. هنرمند
https://telegram.me/farid_salavati