View in Telegram
فرشته_ ی_ کوچک _ اسلام # قسمت _ شصتوچهارم اصلا نمیفهمیدم کیوان چی میگه򕐽 برای همین گفتم : حرف شمارو که نمیفهمم خان داداش򔠽 ! ساناز تو بگو خب ... ساناز با خنده گفت : همون اول میخاستم بهت بگم ولی کیوان # مانع شد .... داری عمه میشی کیانا򓐽 وقتی اینو شنیدم چشمام از خوشحالی برق زد به ساناز گفتم : دوباره بگو ...گفت : داری عمه میشی ! من سه ماهه باردارم ... وقتی برای بار دوم این خبر خوب رو شنیدم بلند گفتم : خدایا هزار مرتبه شُکرت ... 񜠾򓐽 خوشحالیم حد و اندازه نداشت خدا مدام داشت لطف و بزرگی شو بهمون نشون میداد و هرلحظه بیشتر از لحظه ی قبل شکرگذار بودم 򓐽 واقعا به معنای این آیات پی برده بودم که الله در آیه ۷ سوره ی هود میفرماید : ترجمه :و هنگامى را كه پروردگارتان اعلام داشت كه اگر به راستى سپاس خدا را گزارید، بى تردید نعمتهاى خود بر شما را خواهم افزود و اگر ناسپاسى ورزید، بدانید كه عذابی سخت و دردناك خواهد بود برایتان هر غم و خوشی که سرم اومد ، همیشه شکرگذار بودم و الله هر لحظه بیشتر از لحظه ی قبل اثرات شکرگذاری رو بهم نشون میداد򓐽 من ، کیوان و ساناز قبل اینکه ساناز هفت ماهش بشه برگشتیم تهران تا بچه شون اونجا بدنیا بیاد ، هممون مثل پروانه دور ساناز میگشتیم حتی گاهی وقتها منو سارا سر اون دختر کوچولویی که تو شکم ساناز بود دعوا میکردیم ! 򔀽򐠽 بله من قرار بود عمه ی یک دختر خوشکل و ناناز بشم򓀽򓐽 کیوان میگفت الان که بدنیا نیومده اینقدر دوسش داری وقتی بدنیا بیاد دیگه خدا میدونه چجوری باشی 򑐽 بالخره نینی مون بدنیا اومد خدا یه دختر ناز و قشنگ داده بود به کیوان هیچوقت یادم نمیره کیوان وقتی دخترشو بغل کرد چجوری اشک شوق میریخت و الله رو شکر میکرد򓐽 اسمش رو گذاشتیم نورا به معنی درخشان و روشن ولی از بس دوسش داشتیم نفس صداش میزدیم򔀽هنوزم بهش میگیم نفس ِ وقتی نورا دوماهش شد دوباره برگشتیم افغانستان ، اونموقع شروع ، شیوع ویروس کرونا تو ایران بود򙐽 ، سارا باهامون اومد افغانستان و شروع کرد خوندن برای کنکور ، درسته شیوه ی تدریس دو کشور باهم فرق داشت ولی سارا زرنگ بود و تونسته بود تا حدودی موفق باشه اینجا򔀽 موقعی که کرونا تو افغانستان شیوع پیدا کرد نورا یا همون نفس تازه چهارماهش شده بود ...کیوان هر وقت میومد خونه تو کل خونه صداش میپیچید که میگفت : نفس بابا کجاس 򓐽 اصلا به کیوان نمیومد بابا باشه ولی الحمدلله که خدا بهش نعمت فرزند دختر داده بود اونهم دختری مثل نورا جان򓐽 خوشی ها ادامه داشت اما باز خونه ی ما عزادار شد򕀽 متاسفانه ساناز به کرونا مبتلا شد و در عرض دوهفته فوت کرد بعد از خبر تصادف و فوت پدر مادرم ، خبر فوت ساناز شوک بزرگی بود برای هممون باورش نمیکردیم ! سانازی که همیشه خوب و متین بود ، در اسلام از همه ی خانواده پیش تر بود حالا دیگه بین مون نیست ! کیوان هم باورش نمیشد ، سانازی که اونهمه برای بدست آوردن عشقش از راه حلال صبر کرد حالا اینجوری تنهاش گذاشته򕀽 # غم کیوان بیشتر شد ... حالا کیوان مونده بود با دختری که تو چهارماهگی مادرش رو از دست داده و زندگی که با عشق دونفر شروع شد و حالا باید تنهایی پیش ببره򕀽 نمیدونستم چجوری غم کیوان رو کم کنم البته غمش کم شدنی نبود򕀽 اول پدر و مادر و حالا همسرش رو از دست داده بود 򕀽 اول سرپرستی یه خواهر که جز برادرش کسی رو نداشت و حالا سرپرستی یه دختر چهارماهه ی بی مادر򕀽 اوج روزهای غم بود اونروزا ولی کیوان با اونهمه درد بازهم عین تکیه گاه بود !کسی نبود بهش دلداری بده ولی اون به همه دلداری میداد򕀽 دیگه از خدا چیزی نمیخاستم جز اینکه برادرم دیگه ناراحتی به چهره ش نیاد򕀽 دیگه بس بود هرچقدر کیوان غم دیده بود 򕀽 هرجوری که بود کیوان اونروزهارو گذروند ، ساناز همیشه تو خاطرش هست هیچوقت غم ساناز براش کهنه نمیشه اما صبوره و صبر میکنه کیوان وقتی ساناز رو گذاشت تو قبر گفت : وعده ی دیدار فردوس اعلی 򕀽 ... برای همون وعده ی دیدار تا حالا صبر کرده ! برای فردوس اعلی ... ساناز عزیزم خواهر خوب و مهربونم ! تو برای من نه دختر عمو بودی و نه زن داداش تو برای من خواهر و همدم بودی قول میدم تا وقتی هستم از دختر عزیزت نفس مراقبت کنم و تا جایی که میتونم نزارم بی مادری # احساس کنه...򕀽 و ای کاش که بتونم مراقب امانتی هات باشم کیوان و نفس کاش بتونم مراقبشون باشم تا در فردوس اعلی شرمنده نشم خواهرم الله اجر همه ی سختی های که در دنیا برای دین اسلام کشیدی رو در آخرت نصیبت کنه򕀽با صالحین و هدایت یافتگان همنشین باشی񜠾.. وعده ی ی دیدار مون ان شاءاللَّه فردوس اعلی ... # اگـر_ عمـری_ بـود_ ادامـه داردحسبی ربی الله را فراموش نکنید @Faghadkhada9
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily