اجنبیها ! باغ را سوزاندهاند
ریشه های لاله را خشکاندهاند
بوته های خنده هامان را زدند
بذرهای گریه را افشانده اند
آن لباس نرم و ناز برّه را
گرگها بر خویشتن پوشاندهاند
همدلیها را به غارت بردهاند
بچه ها را بر پدر شوراندهاند
در نقاب مذهب و دین خدا
ظلمها بر مردمانش راندهاند
آنقَدَر گفتند این دنیا بد است
خلق را از زندگی ترساندهاند
تا نلرزد کاخ استبدادشان
قلبهامان را بسی لرزاندهاند
در هوای خالی از شادیّ و شور
حلقه های دار را رقصاندهاند
از بدِ تفسیر ِ نا آگاه شیـخ
مردمان در دین خود واماندهاند
آن سلاحی را که ما خود ساختیم
جای دشمن ، روی ما چرخاندهاند
تا بخوابد نعره های اعتراض
شیر ها را در قفس خواباندهاند
#م_هاشمی_هخا