تو تمناے من و جان من و یار منے
پس بمان تا ڪہ نمانم بہ تمناے کسے
من سراپا همہ یڪ جلوه اے از ؏شق توأم
؏شق را جز تو ندیدم بہ سراپاے ڪسے !
#حضرت_مولانا
ڪــانــالــے
بــا زیــبــاتــریــن اشــعــار نــاب
و مــطــالــب ادبــی و...
تـ℘ـمنـای عــ℘ـشـق
بدون هیچ پسوند و پیشونی دیوانه وار نوازش کرد نه برای هوسهایت نه برای خواسته هایت نه برای تنهایی ات نه برای تنهایی اش بلکه برای #عشقی که از کودکی در درون دهکده ی قلبشون با هزاران مصیبت دلواپسانه بزرگ کرده اند....
تو همان #صبح سپیدی .... که گیسوان طلایی #خورشید را با مهربانی شانه میزنی ... تا غزل ناب #گلبرگها را ... به آواز گنجشک های رها ... در آسمان در آوری ... تا بخوانند به شوق... و نام زیبایت را ... #عاشقانه صدا بزنند ... تو همان خود #عشقی
تو همان #صبح سپیدی .... که گیسوان طلایی #خورشید را با مهربانی شانه میزنی ... تا غزل ناب #گلبرگها را ... به آواز گنجشک های رها ... در آسمان در آوری ... تا بخوانند به شوق... و نام زیبایت را ... #عاشقانه صدا بزنند ... تو همان خود #عشقی
تو همان #صبح سپیدی .... که گیسوان طلایی #خورشید را با مهربانی شانه میزنی ... تا غزل ناب #گلبرگها را ... به آواز گنجشک های رها ... در آسمان در آوری ... تا بخوانند به شوق... و نام زیبایت را ... #عاشقانه صدا بزنند ... تو همان خود #عشقی
چگونه دوستت دارم؟ بگذار بِشمُرم ! تو را به عمق ... و عرض ... و طول #دوست دارم... با احساسات نامرئی... به اندازه ی پایان هستی... من تو را مثل هر روز دوست دارم... مثل نیاز انسان به آفتاب و شمع... تو را آزادانه دوست دارم... مثل تلاش انسان ... برای رسیدن به حق .... تو را خالصانه دوست دارم... مثل احساس بعد از دعا .... تو را با اندوه قدیمی... و ایمان کودکی ام دوست دارم... با #عشقی که سال ها گم کرده ام... با نفسم ... و با #معصومیت از دست رفته ام... با اشک ها، لبخند ها ... و تمام #هستی ام و اگر خدا بخواهد.. بعد از مرگم... تو را بیش از این ها ... دوست خواهم داشت!