تو تمناے من و جان من و یار منے
پس بمان تا ڪہ نمانم بہ تمناے کسے
من سراپا همہ یڪ جلوه اے از ؏شق توأم
؏شق را جز تو ندیدم بہ سراپاے ڪسے !
#حضرت_مولانا
ڪــانــالــے
بــا زیــبــاتــریــن اشــعــار نــاب
و مــطــالــب ادبــی و...
تـ℘ـمنـای عــ℘ـشـق
#ظهر تابستان است سایه ها می دانند كه چه #تابستانی است سایه هایی بی لک گوشه ای روشن و پاک كودكان احساس! جای بازی اینجاست زندگی خالی نیست مهربانی هست سیب هست ایمان هست... تا #شقايق هست #زندگی بايد كرد .. .
آن روزها هرسایه #رازی داشت هر جعبه ی سربسته #گنجی را نهان میکرد هر گوشه ی #صندوقخانه در سکوت #ظهر، گویی جهانی بود! هرکس زتاریکی نمیترسید، در #چشمهایم قهرمانی بود...
#ظهر که می شود برای شعـــرهای کوتـاه مـــن به انگـیزه بـــودن با #تــو واژه ها ردیـف می شـــوند ومـن با کوله باری #دل نوشتــــه #تــــو را هم چنان نفس می کشـــم ...!
#ظهر تابستان است سایه ها می دانند كه چه تابستانی است سایه هایی بی لک گوشه ای روشن و پاک كودكان #احساس! جای بازی اینجاست زندگی خالی نیست #مهربانی هست #سیب هست ایمان هست... تا #شقايق هست زندگی بايد كرد ...
در #ظهر های گرم دود آلود ما عشقمان را در #غبار کوچه می خواندیم ما با #زبان سادهٔ گلهای قاصد #آشنا بودیم ما #قلبهامان را به باغ مهربانی های #معصومانه می بردیم و به #درختان قرض می دادیم