تو تمناے من و جان من و یار منے
پس بمان تا ڪہ نمانم بہ تمناے کسے
من سراپا همہ یڪ جلوه اے از ؏شق توأم
؏شق را جز تو ندیدم بہ سراپاے ڪسے !
#حضرت_مولانا
ڪــانــالــے
بــا زیــبــاتــریــن اشــعــار نــاب
و مــطــالــب ادبــی و...
تـ℘ـمنـای عــ℘ـشـق
به تو که قبل از سلام ام شروع شدی یک آسمان تازه می بارم یک کاسه #شقایق در گودی دست هات که به انگشت اشاره ای می رسد
راستی شیب نگاه ات را بوی تابستان تا کجا تند می کند که در یک بوسه ی نفسگیر می خواهم خودم را با قدم هات طولانی تر کنم
می خواهم ببینم چقدر حواست پرت نگاه ام می شود که این بار اگر دیر بیایی به شب بعد من هم نمی رسی انگار فصل امدنت با کلاغها زیر برف مانده راستی امروز چندم است که خواب این شعر به تعویق می افتد از تو که با تو حرف می زنم دوستت دارم دوستت دارم واین ربطی به صندلی خالی روبرویم ندارد
کنار تو، به هیچ بهانه ای زندگی را نکشتم. ثانیه های امروز را فدای دقیقه های مبهم فردا نکردم. همان لحظه را، همان خنده های کوتاه اما از ته دل، همان غم را، همان شوق و حتی آن دلنگرانی های مداوم را زندگی کردم؛ با تمام وجود...
#طلوع کن خورشیدکم زمین در وهم و #خواب آلودگی ست؛ خورشید در قاب #چشمان تو، جان می گیرد ... #دعوتم کن به روشنایی آبی عشق... به دشت #شقایق ها... که هر #صبح سر #آغازم از توست ...!
و #عشقِ تو .. مثل گلِ یاسِ، حیاطمان می ماند که هر صبح از عطر آن مست میشوم چشمهایم را می بندم، #نفس میکشم تو را بویت هوای ریه هایم را تازه میکند، و من پُر می شوم، از #عطرِ دوست داشتنت .... !!!