درددل های نگار زنی که به خاطر بیکاری زجر می کشد
✍از مجموعه دستنوشته های یک زن عاصی در
#انقلاب_زنانه https://www.instagram.com/p/Bb6W7CcFO_j/از درد می نویسم و از رنج که همراه هر زنی به دنیا می آید و تا مردن همراه اوست.از زندانی که به بلندای تاریخ برای آنها ساخته شده و هیچ راه فراری از آن نیست.از درد و رنجی که
با گوشت و پوست و استخوان آنان عجین شده است.از تبعیض های درون خانواده و دوران کودکی و روزهایی که خنده و بازی و شادی را از آنها به بهانه دختربودنشان می گیرند،میگذرم و به دورانی اشاره میکنم که هر انسانی نیاز دارد بعد از طی مراحلی به استقلال فردی برسد.دورانی که در آن پول و مسائل مالی دخیل هستند و یک زن
با تکیه بر آنها میتواند روی پاهای خودش بایستد و برای برآوردن ساده ترین نیازهای زنده ماندن، زیر بار ظلم و ستم جامعه نرود.
آری قصه ی
زنان داستان غم انگیزی است. از آن تعدادی که بعد از خون دل خوردنهای فراوان و تبعیضات آشکار و شکنجه های متفاوت روحی و جسمی و جان سالم به در بردن از ازدواجهای اجباری و
خشونت های اجتماعی موفق میشوند خود را پشت دروازه های مشاغل و استقلال مالی برسانند، حرف میزنم چرا که تکلیف بقیه مشخص است و هیچ راه فراری برایشان نیست.
با دلی پر از هزاران امید و آرزو، در حالی که هنوز ناموس پدر و برادر و گاهی اوقات خاندان و طایفه به حساب می آیند،چشم به آگهی های استخدامی می دوزند.بخشهای دولتی یا بخشهای آزاد و خصوصی.
با زیر و رو کردن آگهی های استخدامی مشخص خواهد شد که جایگاه اندکی برای
زنان در نظر گرفته شده است و خیلی ازکارها فقط به آقایان اختصاص دارد و درمحیط مردانه،
زنان جایگاهی نخواهند داشت.برای همان اندک جایگاههای مشخص شده هم هزاران نفر صف کشیده اند که شاید هیچوقت نوبت به آنها نرسد.
مشاغل خصوصی و آزاد هم که نگو و نپرس.هر مردی دفتر و دستکی برای خودش راه انداخته و در تمام آگهی ها شرایط سنی زیر 30 سال و تاکید به مجرد بودن به چشم میخورد.گاهی تعدادی درخواست عکس هم داده اند که اگر
با چهره و هیکل و تیپ موردنظرشان مطابقت نداشته باشد حتی اگر ازلحاظ بارعلمی و مهارتهای عمومی ممتاز باشند، استخدام و به کارگیری نخواهند شد. و بعضی ها وقاحت را از حدگذرانده و شرط استخدام را برقرای رابطه جنسی عنوان می کنند. و چه بسیارند
زنان و دخترانی که به خاطر پول تن به خواسته های آنان داده اند.
#۲۵نوامبر_روز_جهانی_مبارزه_با_خشونت_علیه_زنانآری این است داستان شاغل شدن
زنان درجامعه و دستیابی آنان به استقلال مالی. و اگر هفت خوان رستم را طی کردند و توانستند شغلی برای خود دست و پا کنند، تازه دردسرهای بعدی شروع میشود.زنانی که ازصبح تا بعدازظهر در بیرون ازخانه کار میکنند و وقتی به خانه می رسند،شغل دوم آنها
با غذا پختن و نظافت کردن خانه و رسیدگی به درس و مشق بچه ها و ... شروع می شود. و اگر خیلی خوش شانس باشند همسرشان در دم کردن چای به آنها کمک میکند و در غیر این صورت آنها زن هستند و وظیفه شان است که کارهای منزل را انجام بدهند و اگر نمیتوانند، مجبور نیستند بیرون از خانه کار کنند.
و این گونه است که بسیاری از
زنان از خیر کارکردن می گذرند و مجبور می شوند استقلال مالی خود را هم از دست بدهند و تا آخر عمر در آشپزخانه ها بمانند.
وای به روزگار زنی که بیکار باشد و نتواند دست در جیب خود برده و احتیاجات خویش را فراهم نماید. آن وقت کم کم تبدیل می شود به کسی که یا مجبور می شود تنش را بفروشد و یا زیر بار خفت وخواری زندگی کند و تا آخر عمرکارگری بی مزد و مواجب باقی بماند.کارگری که تمام آرزوها و خواسته هایش را در دل دفن می کند و هر
روز تازیانه ی متلک ها و تحقیرها را به جان می خرد و استثمار می شود اما به خاطر یک لقمه نان صدایش در نمی آید. و این حکایت جامعه ی ایران است. جامعه ای که در آن
زنان بردگانی بیش نیستند.
.
لطفا اگر مطالب بالا را در کانال قرار دادین همراه
با این عکس باشد که نشانه ی کتک خوردن و تحقیر شدن جنس زن است، زنی که از همسرش کتک خورده.
telergram.me/enghelabezananeh