🔴 دلنوشته دکتر علیرضا صداقت، رئیس هیات مدیره نظام پزشکی مشهد✅ سه شنبه صبح به رسم هر هفته جلسه هیات مدیره داشتیم. موضوع و دستور اول، بررسی و ارائه راهکار
در مورد پلمب داروخانه ها در مشهد بود
که شهرداری مدتیه قلدر مآبانه و کاملا غیرقانونی و با استناد به دستورالعمل های خودش اقدام به پلمب داروخانه ها ( با استدلال اینکه کاربری داروخانه تجاری است و برپایی داروخانه در اماکن غیرتجاری تخلف است) کرده. مورد آخر پلمب مربوط به داروخانه یک خانم دکتر بود که نهایتا با رایزنی های متعدد و ورود معاون دادستان موفق به رفع پلمب شدیم.
✅ در همین حین یکی از اساتید داخلی با من تماس گرفت و گفت که
یکی از همکاران داخلی به دلیل پرونده قصور پزشکی، بازداشت شده . به دنبال این تماس تعداد فراوانی از دوستان که نگران ماجرا شده بودند هم تماس گرفتند. نهایتا با رایزنی های مکرر با دادستان مرکز استان و بازپرس پرونده ، ایشان آزاد شد و ادامه پیگیری پرونده (با قرار وثیقه) به روز بعد موکول شد.
✅ با همین دو مورد واقعا دیگه انرژی برام نمونده بود. روز قبل هم در جلسه قرارگاه نظارت سلامت استان شرکت کرده بودم که موضوع اون جلسه هم
عدم صدور و تمدید پروانه مراکز درمانی فاقد مجوز آتشنشانی و آسانسور بود. حدود ۸۰ درصد مطب ها و مراکز درمانی خصوصی شهر این استانداردها رو ندارند و
در صورت اعمال این مورد، مصیبت بزرگی در شهر اتفاق می افتاد. خوشبختانه بدنبال یک جلسه ۳ ساعته که نصف اونو من صحبت کردم و با کمک نهادهای نظارتی و ... شهرداری و مدیر عامل آتشنشانی و نهایتا قرارگاه رو راضی کردیم که فعلا یکسال دیگه پروانه ها تمدید بشن و برای ادامه ماجرا، کارگروهی درست کردیم که موارد رو بررسی کنه و ...
✅ داشتم برای دوستان جلسه روز قبل رو تعریف میکردم. در ادامه صحبتهام اشاره کردم که
با توجه به این موانع عجیب و غریب و کمبود تعرفه ها و بدهی های وحشتناک بیمه ها واقعا ادامه خدمات برای مراکز درمانی غیر منطقیه و ....
ضمنا در جلسه یک گزارش هم از انجمن
درمانگاه های دیالیز داشتیم که واقعا از
تعطیلی قریب الوقوع بعضی مراکزشون ابراز نگرانی کرده بودند......
✅ بعد جلسه هیات مدیره و در جلسه شورای معاونین داشتیم با دوستان در مورد غیرمنطقی بودن ادامه فعالیت پزشکی در کشور صحبت میکردیم که یکی از دوستان که فرصت کرده بود فضای مجازی رو باز کنه،
ناگهان خبر دلخراش قتل مرحوم دکتر داوودی رو اعلام کرد.بی اختیار سکوت مملو از نگرانی و خشم در جلسه حاکم شد. من حدود یکساعت کاملا ساکت بودم و تقریبا از دنیای دور و برم جدا شده بودم.
بقدری خبر وحشتناک و رعب انگیز بود که ذهنم کاملا قفل کرد. خاطرم هست که حتی جمله "چقدر وحشتناک" رو یکساعت بعد از اعلام خبر، بر زبان آوردم.
✅ توی ذهنم داشت افکاری میچرخید:
❓ آیا واقعا کار کردن تو این شرایط منطقیه؟
❓ آیا واقعا کسی حاضر میشه از این به بعد با خیال راحت در اورژانسها خدمت کنه؟
❓ واقعا چه کسانی از کلاپس شدن خدمات درمان در کشور سود میبرند و آیا واقا کلاپس خدمات منفعتی برای کسی داره؟ و اگر نداره
اینهمه جهالت و حماقت در تخریب جامعه پزشکی از کجا اومده؟❓ آیا واقعا با این همه مخاطره و موانع، مهاجرت کار اشتباهیه؟✅ همینطور این افکار و موارد مشازه توی ذهنم تا شب میچرخید. چندین بار رفتم سراغ موبایل تا بیانیه، نامه، مطلب و یا پستی در این مورد بنویسم، ولی نشد که نشد. ذهنم قفل کرده بود. بقدری این افکار تو ذهنم میچرخید که هیچ سناریویی برای نوشتن به ذهنم نمیرسید
یکی از همکاران صنفی تماس گرفت و گفت ما چند ساعته منتظر مطلب تو هستیم که همیشه در این موارد اولین مطالب رو تو برامون میفرستی. بهش گفتم تا حالا اون مطالب به وحشتناکی این اتفاق بوده، گفت نه، گفتم اصلا نه به ذهنم چیزی میرسه و نه انگشتان روی صفحه کلید نای حرکت کردن داره......
تمام شب اون افکار تو ذهنم بود و انتهای شب تنها چیزی رو که ناخودآگاه تایپ کردم
🔸 خستهام دیگر از این فریادها
خسته از بیمهری و بیدادها
🔸 خسته از دلبستگی و یادها
خسته از شیرین و از فرهادها🔸 خستهام از این همه دیوانگی
خسته از نادانیِ فرزانگی
🔸 خسته از این دشمنانِ خانگی
خستهام از این همه بیگانگی🔸 خستهام از گردش چرخ فلک
خسته از تنهایی و شبهای تک
🔸 خسته از ایمانام و تردید و شک
خسته از دیو و دَد و دوز و کلک🔸 خستهام دیگر از این آوارها
خسته از سنگینی دیوارها
🔸 خسته از ظلم و بد و آزارها
خسته از بییاری بیمارها
🔸 خستهام از تابش مهر و قمر
خسته از نامردمیهای بشر
🔸 خسته از بیفطرتان بیهنر
خستهام از خستگیها بیشترپایگاه خبری پزشکان و قانون (پالنا)
@pezeshkanghanon