آره جانم… موضوع این نیست که بیعیب باشیم. موضوع اینه که من نوعی بتونم با چه نوع عیبهایی کنار بیام و آدمهای نزدیکم از اون جنس باشن و منم عیبهام برای اونا جز ایرادهایی باشه که قابل تحمل و مداراست در کنار خوبیهام براشون. روابط انسانی رسما همینه…
یه خبر تکان دهنده دیگه شنیدم که در عرض یک ثانیه ریختم. ترجیح میدم اگه قراره به گوشتون برسه از اینجا نباشه چون احتمالا حسابی پخش بشه خبرش و من صرفا نمیخوام بیتفاوت باشم و فقط خواستم بگم بمیرم برات ایرانی…
دارم از اسنپ سفارش سوپرمارکت میدم و قیمت اقلام به شکل واضحی نسبت به هفته پیش زیاد شده. یه بسته تردیلا ۴۵۰۰۰ تومن. یه بسته شکلات تلخ ایرانی ۱۳۰۰۰۰ تومن😐😐
[ یک احساساتی هست، یک چیزهایی هست که نمیشود به دیگری فهماند، نمیشود گفت، آدم را مسخره میکنند، هرکسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت میکند. زبان آدمیزاد مثل خودِ او ناقص و ناتوان است.]
نفرت از پزشکها و کادر درمان قابل تقلیل به بحث "حسادت و حسرت مردم جامعه" نیست. سیسال پیش یه پزشک تو این مملکت جایگاه اجتماعی و اقتصادی فوقالعادهای داشت. ولی هیچکس راه نمیفتاد قمه بگیر دستش پزشک رو بکشه! هیچکس با حسادت در مورد پزشک حرف نمیزد. به هوش و استعدادش احترام میگذاشت، همونطور که به قدرت یه فرد نظامی احترام میگذاشت. پزشکِ امروز جایگاه اقتصادی و اجتماعی خوبی نداره. با این وجود چی شده که مردم این همه خشمگین شدن؟ این موضوع برمیگرده به "نفرتسازی". در اصل حکومت از جایگاه برتر پزشک میترسید و با قدرتدادن به امثال مجید حسینی باعث شد نفرت در جامعه "ساخته بشه". این نفرت و خشم در ادامهی نفرت و خشم شدید صاحبان قدرت نسبت به کادر درمانه.
صحبتهای همسر دکتر داوودی رو که شنیدم، واقعا دلم گرفت. حماقت یک نفر چندین نفر رو از درمان، نجات و بهرهمندی از تخصص و تجربیات یک پزشک خوب و جامعه رو از داشتن یک عضو درست، بیبهره کرده. حماقت و خشم دشمنِ یک نفر نیست، دشمن کل جامعه است.
ذکر امروز و روزهای آیندهام اینه: تو این دنیای شلوغپلوغ، من از زندگیام چی میخوام؟ فارغ از تبلیغات و دستاوردها و موفقیتهای بقیه، من میخوام چیکار کنم؟