با تمام خشم خويش باتمام نفرت ديوانەوار خويش ميکشم فرياد: اي جلاد! ننگت باد! ........ بشنو اي جلاد! ميخروشد خشم در شيپور، ميکوبد غضب بر طبل، هر طرف سر ميکشد عصيان وز درون بستر خونين خشم خلق زاده ميشود توفان.
بشنو اي جلاد! و مپوشان چهره با دستان خونآلود! ميشناسندت به صد نقش و نشان مردم. ميدرخشد زير برق چکمەهاي تو لکەهاي خون دامنگير. و به کوه و دشت پيچيدەست نام ننگين تو با هر مردەباد خلق کيفرخواه. و به جا ماندەست از خون جانباختهگان بر سواد سنگفرش راه نقش يک فرياد: اي جلاد! ننگت باد!