#مشتاق_علیشاهیکی از حکایتهایی که بر مکافات عمل
صحه میگذارد ماجرای قتل
مشتاق علی شاه کرمانی است که اتفاقا با فتوای امام جمعه شهر کرمان ملاعبدالله مجتهدحدود ۲۳۰ سال پیش اتفاق افتاده است. گرچه بعد از این واقعه نام
مشتاق به نیکی ماند و اکنون مقبره او در کرمان زیارتگاه اهل دل است و از ملا عبد الله مجتهد و خاندانش نامی جز(( ملا عبدالله سگو)) به لهجه کرمانی نماند، اما این قتل پیامدهایی داشت که شنیدنی است:
در اواخر حکومت کریم خان زند سید معصوم علی شاه عده ای از یاران خود را مامور رسیدگی به امور دراویش نعمت اللهی در ایران نمود. در بین این مریدان
مشتاق علی شاه که نام اصلی وی میرزا محمد تربتی است مامور کرمان شد.
مشتاق در کرمان ماند و کارش رونق گرفت. جمع کثیری به
مشتاق گرویدند از جمله عده ای از روحانیون شهر کرمان که معروف ترین آنها میرزا محمد تقی کرمانی(مظفر
علیشاه) بود. این میرزا محمد تقی کسی بود که به روایتی وقتی میخواست به مسجد برود ۱۲ نفر قرآن خوان در دو طرف او قرآن قرائت میکردند تا به مسجد برسد.
اتفاقا میرزا محمد تقی چنان در مخالفت با متصوفه
تعصب میورزید که هرگز با ایشان نمی نشست و حتی دیگران را هم از مجالست با صوفیه منع مینمود.
روزی یکی از کسبه ی کرمان که روضه خوانی سالانه داشت علمای شهر را هم دعوت نمود. علما در در صُفه ای خاص نشسته بودند که
مشتاق بی خبر وارد مجلس شد و در زاویه ای مقابل ملا محمد تقی نشست. هنگامی که سفره گستردند ملا محمد تقی دست دراز نکرد و سایر علما هم دست نزدند. صاحب نذر که مردی بازاری و متدین بود از علت سوال کرد و تاکید کرد جای احتیاط نیست چون تمام مخارج سفره از کسب حلال بدست آمده و ذره ای از آن به ناحق نیست.
ملا محمد تقی اشاره به
مشتاق کرد و گفت که: قرار نبود درویش بر این سفره باشد.
مشتاق شنید و نگاه معنی داری به ملا محمد تقی کرد و گفت: حاجی اگر
سفره ی مولاست که بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست درویش و غیر درویش ندارد. سپس برخاست و از مجلس بیرون رفت. میگویند نگاه
مشتاق در ملا محمد تقی اثر کرد و همه حاضرین متحیر بماندند اما از فرط ناراحتی کسی نتوانست دست به غذا ببرد. ملا محمد تقی عبای خود را برداشت و در پی
مشتاق روان شد و در اوایل کوچه ماهانی به
مشتاق رسید که بر قبری چمباتمه زده بود. هر چه اصرار کرد درویش باز نگشت. اما از آن روز ملا محمد تقی متحول شد، تغییر مشرب داد و دیوانه ی عشق شد و در راه سلوک و عرفان افتاد و بعدها مظفر
علیشاه لقب گرفت و حتی دیوان شعر خود را به نام مرشد خود دیوان
مشتاق, نام نهاد:
هر که شد خاک نشین برگ و بری پیدا کرد
دانه در خاک فرو رفت و سری پیدا کرد
بدین طریق ملا محمد تقی که از فحول علمای کرمان بود مفتون درویشی به نام
مشتاق شد. گرویدن ملا محمد تقی به
مشتاق در افکار عمومی شهر کرمان سخت اثر کرد. همین امر مقدمات قتل
مشتاق را فراهم ساخت. باری
مشتاق روزها را در حجره ای در کنار مسجد جامع میگذراند و به قرآن خوانی مشغول بود. صوتی بس خوش داشت و به قول وزیری تار را در نهایت امتیاز میزد. مخالفان و به خصوص روحانیون که بازار درویش را گرم دیدنددر فکر نابودی او افتادند نقطه ضعف
مشتاق از نظر آنها تلاوت قرآن و تواما نواختن ساز بود. تا بالاخره متعصبین مقدمات صدور فتوای قتل
مشتاق را توسط ملا عبدالله مجتهد فراهم آوردند.
تا دل مرد خدا نامد به درد
هیچ قومی را خدا رسوا نکرد
حسودان و ظاهر پرستان عاقبت مقدمات قتل
مشتاق را فراهم آوردند.
ملا عبدالله منتظر فرصت بود تا ماه رمضان فرا رسید و اجتماع خلق فراهم آمد.(روز بیست و یکم یا ۲۷ ماه رمضان ۱۲۰۶ ه ق بود).هنگامی که ملا عبدالله بر منبر بود
مشتاق وارد مسجد شد، در گوشه ای به ادای فریضه مشغول شد. وزیری گوید ملا عبدالله از بالای منبر حکم به قتل و رجم درویش داد و خود پیش افتاد...درویش را گرفتند و از زاویه جنوبی مسجد کشیدند و از در بیرون کردند. در محلی که امروز شبستان مسجد است و آن موقع تلی بود به نام تل خر فروشان،
مشتاق را در گودال نگاه داشتند و به سنگ زدن پرداختند. مرید
مشتاق به نام درویش جعفر خود را بروی
مشتاق انداخت و او نیز کشته شد. و میرزا محمد تقی وقتی رسیده بود که کار از کار گذشته بود.
چون به خون غلتان تن
مشتاق دید
رفت و از خونش به دامان در کشید
گویند در آن زمان که میخواستند
مشتاق را سنگباران کنندمشتاق رو به مردم کرده بود و گفته بودمردم اگر به من رحم نمیکنید به خودتان رحم کنید. به کودکانتان رحم کنید. به سگ و گربه ها و خشت و گل خانه هاتان رحم کنید و باز گویند گفته بود؛ چشمان مرا ببندید که من از چشمان شما میترسم. هم روایت کنند که ملا محمد تقی(مظفر
علیشاه) گفته بود: شهری خون بهای
مشتاق است
هنوز سالی از شهید شدن
مشتاق نگذشته بود که لطفعلی خان زند وارد کرمان شد و درآنجا مسقر شد. در ۱۶ ذیقعده ۱۲۰۸ه ق سپاه آقا محمد خان قاجار به پشت دروازه های کرمان رسید و