#سینما#⃣ #ستون_روز 🔴 ارادتمند اسپیلبرگ، حاتمی کیا و دیگران؛ نگاهی به سینمای سفارشی
👤پارسا ناجی
خاطرم هست اولین باری که فهرست شیندلر اسپیلبرگ را دیدم، تقریبا به گریه افتادم؛ فیلم باشکوه است؛ بازی های تاثیرگذار و گرم، میزانسن های شلوغ و موثر، دوربینی که آرام و قرار ندارد و انگار دارد روی آتش جلز و ولز می کند و موسیقی متنی سخت تاثیر گذار و شگرف.
بار دومی که فیلم را مدتی بعد دیدم، عوامل ذکرشده، دیگر تاثیر اولیهی خود را نداشتند؛ بنابراین توانستم حین تماشا کمی دربارهی فیلم فکر کنم و در آن تامل کنم. فیلم درباره ی هولوکاست و آزار یهودیان توسط نازی هاست. خود این قضیه هیچگاه به طور کامل در تاریخ اثبات نشده. با خود گفتم خب پس اسپیلبرگ چقدر توانا بوده که دربارهی چیزی که در هالهای از ابهام است فیلم ساخته و مرا تحت تاثیر قرار داده. ولی فیلم در پایانش صحنهای دارد که مرا آتش زد و شدیدا منزجر کرد: یهودیانی که از اردوگاه رهایی یافتهاند از یک مرد سوار بر اسب مکانی را برای یافتن غذا و اسکان سوال میکنند. مرد به مکانی نامعلوم که اگر ندانی گمان میکنی یک برهوت بیسکنه است اشاره میکند و میگوید چرا به آنجا نمیروید؟ این مکان ظاهرا همان فلسطین است! آیا واقعا یهودیان ساکنان اصلی فلسطین بودند یا برخلاف فیلم جناب اسپیلبرگ آنجا را غصب کرده اند؟ اسپیلبرگ گفته سر این فیلم بسیار اشک ریخته و دستمزدی هم دریافت نکرده؛ قربان اشک ها و روح لطیف جناب اسپیلبرگ. ولی آیا فقط بچههای یهودی معصوم و پاکاند و دامن قرمز رنگ می پوشند! و بچههای فلسطینی جزو بچهها محسوب نمیشوند که جناب استاد اسپیلبرگ نیکوکار با آن قلب لطیف و احساسات رقیقهاش یکبار به کشتار آنان توسط برادران اسرائیلی و یهودیاش واکنش نشان نداده؟ نکند خون بچههای یهودی رنگین تر از دیگر بچههاست؟ بابا دست مریزاد به این احساسات رقیقه و پاک!!!
بعد فهمیدم به این قضیه سفارشیسازی میگویند. نجات سرباز رایان را به خاطر بیاورید؛ عظیم، بیبدیل و تاثیرگذار. شما با آمدن اسم آن فیلم یاد چه بازیگری میافتید؟ بله؛ تام هنکس عزیز و دوستداشتنی. تام هنکس آنقدر دلچسب است که پدر من که اصولا فیلمبین نیست و بازیگران زیادی را هم قاعدتا نمیشناسد، فقط با دیدن فارست گامپ از من درخواست فیلم های بیشتری از تام هنکس کرد! تصویری که اسپیلبرگ از سرباز آمریکایی ارائه میدهد به باشکوهی و دلپذیری تام هنکس است که باید سرباز دوست داشتنیِ دیگری به نام رایان با بازی مت دیمون با آن لبخند همیشه شیرین و شرم آلودش را نجات دهد. این تصویر از سربازان آمریکایی همراه با فیلمنامه و فیلمی بینظیر تمام سیاستهای آمریکا در جنگ را تحتالشعاع قرار میدهد و میپوشاند.
آمریکای عزیزی که ای تی (ET) در آنجا همبازی کودکان است، که ایندیانا جونز یکی از شهروندان محترم و دلیرش کارهایی محیرالعقول و شجاعانه برای نجات دنیا میکند و ...
و نهایتا لینکلن که دید سفارشی داشتن در آن فیلم جدن ناجوانمردانه است. در آنجا همین که دی لوئیس حرف هم میزند مو به تن آدم سیخ می شود!! کلیت فیلم که برانگیختن احساسات ناسیونالیستی در آمریکایی هاست که این کار همیشگی اسپیلبرگ است ولی ماجرا آنجایی جالب میشود که لینکلن در یکی از لحظات پایانی فیلم دیالوگی حمایت آمیز درباره ی یهودیان می گوید! لینکلن را چه به یهودیان؟!
چیزی که می خواهم الان بگویم، قیاسی معالفارغ و عجیب است ولی هرگاه که دیدگاه اسپیلبرگ را در فیلمهایش مشاهده میکنم، یاد حاتمیکیای خودمان می افتم!! هر دو کارگردان شدیدا کارگردانی بلدند، ریشه دار و قدیمی اند و همچنان در کار خود معتبرند و البته هر دو سفارشی سازند! آژانس شیشهای جدن چیست؟ جز یک گروگانگیری ست؟ یک گرونگانگیری آن هم در شب عید با اسم شعاری جمع کردن شاهد. آژانس شیشهای چنان ضداجتماعی و ضدمردم است که گاهی از طرفدارانش تعجب میکنم.
ولی آیا سفارشی فیلم ساختن بد است؟به نظرم تا جایی که فیلمساز به چیزی که می سازد اعتقاد داشته باشد، نه. چرا بد باشد؟! فهرست شیندلر فیلم ششم جهان در Imdb ست و آژانس شیشهای نیز هنوز هواداران زیادی دارد.
و اما دربارهی دو کارگردان عزیزمان:
به نظرم اسپیلبرگ هنوز به چیزی که می سازد ایمان و اعتقاد راسخ دارد؛ برای همین فیلمهایش همچنان دیدنی و مشخص و معین و خوش ساختارند. اما حاتمیکیا به مواضع و اعتقاداتش شک کرده یا اینکه نتوانسته اعتقاداتش را آپدیت کند، به همین خاطر گزارش یک جشن گنگ و دو پهلوست و بادیگارد شدیدا مخدوش و بیپایه است. نظر شما درباره ی سینمای سفارشی چیست؟ ارائهی مواضع و اعتقادات یا تحمیل آنها؟
📝 #پارسا_ناجی🆔 @Bookzic