ما علی الدوام آينده را بر اكنون ارجح ميكنيم. "دائما فكر ميكنيم آينده چه ميشود؟" و چون فكر ميكنيم آينده چه ميشود لحظهی اكنون را تخريب ميكنيم. میپرسيد چگونه؟!! ميگوييم آينده قرار است اقتصاد خراب شود. برويم دلار بخريم. در يك روز ٨٩٠ ميليارد تومان سكه ميخريم. قرار است آيندهی ما ١٠٪ خراب شود ولی ما ١٠٠٪ به تخريب آن ميپردازيم. از ترس اين كه قرار است آينده خراب شود، اكنونمان را خراب ميكنيم. قرار بود ١٠ ٪ وضع اقتصادمان به علت تحريمها تغيير كند اما همه از ترسمان ريختيم دلار خريديم، سكه خريديم، خونه خريديم انداختيم كنار ... وضع بدتر شد. وقتی به امر جمعی قائل نيستيم (بی آنكه بدانيم) امر شخصی را تخريب ميكنيم. اگر اين ٨٩٠ ميليارد را صرف توليد يا كشاورزی نموده بوديد؛ آيا امروز وضعيت توليد و كشاورزی اينچنين بود؟
عنصر نامطلوب باش؛ يعني اسباب بازی سيستم آموزش نباش ! در مدرسه، بچه های نيمكت اول، هميشه تشويق میشوند، خوب گوش میكنند وخوب كلاس میروند و خوب حرفهای معلم را تقليد میكنند؛ در دانشگاه وضع خرابتر است؛ بچههای خط اول، خوب گوش میكنند و خوب جزوه مینويسند و خوب ابزار دست سيستم آموزشی میشوند كه آنها را از اين كنكور به آن كنكور پاس ميدهند؛ مثل اسباب بازی، طوطیوار جزوه را حفظ كنند و نمره بگيرند و معدل بالا كه بیكنكور بروند دنبال مدرك بعدی تا بيكاری نهايی برای پسرها و بالا رفتن سن ازدواج برای دخترها ! اما عناصر نامطلبوب سيستم، آنها كه ته كلاس مینشينند، كارهای ديگر هم میكنند؛ زندگیشان فقط جزوه و درس نيست، لحظه حال را ميشناسند؛ اهل ورزش حرفهای هم هستند، حتا پسرها براي دربی استاديوم میروند و دخترها، گاهی كنسرت برج ميلاد ! كار هم از بچهگی میكنند، شايد درِ مغازه پدر يا شركت برادر و ...؛ اين هم نباشد، تمرين میكنند، مسابقات حرفهای شركت میکنند، كارهای داوطلبانه میكنند، در تشكلها عضو میشوند و لازم باشد كلاسها را شركت نمیكنند؛ البته اين وسط عدهای هم هستند كه نه خط اول مینشينند نه اين كارها را میكنند كلا افسرده لحظهی حالاند ! عنصر نامطلوب يعنی اسباب بازی سيستم آموزشی نباشی ! يعنی كلاسی كه مفيد است شركت كنی ، آنكه مفيد نيست اصلا نروی ! نمره نميدهند؟ خوب ندهند ! همين نظام نمره دارد بدبختمان میكند ! چند درصد آدم های موثر كشور، چند درصد آنها كه كار خوب دارند، معدل بالاهای مملكت هستند؟ اسباب بازی سيستم آموزشی يعنی؛ جزوه بنويسی، عطسه استاد را هم يادداشت كنی، استادِ بد و خوب را تفكيك نكنی، مدرك پشت هم بيندازی تا دكتری و در تمام اين مدت، حتا يك كار داوطلبانه، يك كار مفيد، يك قرون درآمد، يك ذره رنج كم كردن و... در كارنامه عمرت نباشد؛ عنصر نامطلوب، كارنامه عمرش مهم است، كارنامه دانشگاهش را كسی نگاه نميكند، عنصر نامطلوب، درس را برای لذت و عشقش میخواند، نه مدركش. عنصر نامطلوب، استاد خوب را سركوه قاف پيدا میكند و كلاسش را شركت میكند، عنصر نامطلوب افسار زندگیاش دست خودش است نه سيستم آموزشیِ افسردهساز بیمصرف ما ! عنصر نامطلوب الان نياز اين دانشگاه ماست، نياز سيستم و نياز مردمان رنج كشيده كه منتظر بهتر شدن اوضاع هستند ! نمیدانم چرا اين شعر در ذهنم آمده: در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز كه من ازمسجد و ازمدرسه بيزارشدم
بعضی آدم ها، عاشق زخم هاي خودشان مي شوند، جايي از زندگي، زخمي عميق مي خورند، زخم تا اعماق جانشان فرو مي رود، درد وجودشان را مي گيرد، و بعد با زخم و درد هم ساز مي شوند، صبح به صبح كه بيدار مي شوند، سراغ دردشان مي روند، با خودشان همدلي مي كنند و از اينكه زخم خودشان را دردناك مي بينند حس خوب مي گيرند، حس خوب بي گناهي، كم كم معتاد زخم مي شوند و آرام آرام نمي توانند بدون نگاه به زخم گذشته شان زندگي كنند، دايما تكرارش مي كنند و از يادآوري زخم خوردگي، به حال بد خود حق مي دهند؛ زخم براي اين آدم ها مخدر است و سخت خطرناك و بي جا و نتيجه؛ زخم براي آنها توجيه گر انرژي نداشتن، افسردگي و بي اثريست؛ اما زخم و درد هرچه هست، تا آخر عمر هم كه همراه آدم باشد، هيچوقت التيام بخش نيست، اگر عاشقش هم شوي، هيچ وقت توجيه گر افسردگي و بي اثري و ملال بي موفقيتي نيست. زخم اگر چركين شود، افسرده ساز مرگبار است و اگر تبديل به انرژي شود، روح يك جهان بي روح مقابل انسانهاست، كاش آدم ها عاشق زخم هايشان و توجيه گر حال بدشان نباشند، كاش زخم ها و رنج ها، آدم ها را قهرمان كند، نه افسرده، سخت است، خيلي سخت، اما مي شود، شك ندارم. #كاش_رنجي_كم_كنيم #سيدمجيدحسينی