#نگاه ♦️حاکمان مانده، جامعهی در راه
♦️(روزهایی روشن برای جامعهای که رشد میکند)
1
میدانم که تاکسیها از اسنپیها حسابی عصبانی و شکارند. تضاد منافع دارند. طبیعی هم هست. انگار که نمایندگان دو فضا، دو دوره و دو شبکه از مناسبات باشند: تاکسیها، زحمتکشانی که متعلق به دورهای هستند که هنوز امکانات تکنولوژی و شبکههای ارتباطی اینقدر در زندگی ما حضور نداشتند. و رانندگان اسنپ، زحمتکشان دیگری که در بستری که تکنولوژی فراهم آورده استفاده میکنند. هر دو هم زحمتکش. هر دو هم نان حلالخور. اما هر چه هست، تاکسیها، از اسنپها بدشان میآید.
2
امروز دیدم رانندهی یک تاکسی، پشت شیشهی ماشیناش، کاغذی را پرینت گرفته و چسبانده: «تاکسی = امنیت + آرامش». بدون هیچ پس و پیش. اعتراضش را به اسنپ و اسنپیها همین قدر مؤدبانه، محترمانه و غیرمستقیم بیان کردهبود. با خودم فکر کردم که بخشهایی از جامعهی ما به چنین بلوغی رسیده. بلوغی که میگوید وقتی از کسی بدت میآید، وقتی کسی منافعت را تهدید کرده، وقتی از کسی شکار هستی، توهین نکن. گوشه و کنایه نزن. اعتراضت را بکن اما متعرضش نشو. به آتش خشمش دامن نزن.
3
از این برخوردها امروز کم نمیبینیم: پدرهایی که از دست فرزندانشان ناراحتاند، اما به خواستشان احترام میگذارند و فقط حرفشان را میزنند. مادرهایی که چادری هستند و محجبه، اما با دخترهای بیاعتقاد به حجابشان کنار میآیند. گوشه و کنایه نمیزنند و پول تو جیبیشان را قطع نمیکنند. زن و شوهرهایی که با هم اختلاف دارند، اما فحش نمیدهند، تحریک نمیکنند، نهایتش به توافقی میرسند یا توافقی جدا میشوند. در جامعهمان از این نمونهها کم نداریم.
4
اما حاکمانمان چطور؟ وقتی مردمشان چیزی را میخواهند که آنان به هر دلیل نمیپسندند؟ وقتی چیزی را شعار میدهند که منافع آنان را تهدید میکند؟ وقتی به عملکردهای غلط آنان اعتراض میکنند؟ حاکمانمان چه میکنند؟ پشت تریبون گوشه و کنایه میزنند. بودن ِ معترضان را منکر میشوند. درک آنان را دست کم میگیرند. مزدور و بازیخورده
#دشمن صدایشان میکنند. آنها را بیجربزه و ترسو میخوانند و خود و طرفدارانشان - که بخشهایی از همان مردماند- را ستایش میکنند و معترضین را با این مقایسه تحقیر میکنند. در جلوی دوربین و پشت تریبون و جلوی طرفدارانشان آنان را ترسو خطاب میکنند.
5
اینطور است که سالهاست که احساس میکنم جامعهمان از حاکمانش بالغتر شده است. جامعهمان، با آزمایش و خطا، با زمینخوردنهای مکرر، توانسته خودش را به لحاظ فکری و فرهنگی بالاتر بکشد. بله، دردناک است که جامعهای تحت سیطرهی حاکمانی باشد که نابالغتر از جامعهشان باشند؛ اما خبر خوب اینجاست: جامعه است که میماند. فردای این جامعه، روشنتر است.
پ.ن: معنای نوشتهام، مدح چشمبستهی جامعه نیست. به جامعه هم نقدهای جدی وارد است. پیش از این در نقد جامعهام هم بسیار نوشتهام و خواهم نوشت. در همین اعتراضات هم نقدهای جدی بر جامعه وارد است. اما مسأله اینجاست: جامعه با تمام ضعفهایش پیش رفته و حاکمان متوقف ماندهاند.
#روشنااینکجا
ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
@Bookzic