«چهارده قرن گذشت!»
گقتند ترا نیست نه مانند و قرینی
تک نقطه ی بسم الَّه قرآن مبینی
نازد به تو آن مادر مظلومه ی شیعه
مظلوم زمین، خط امان، حبل متینی
تو ماه شب چاردهی در همه شب ها
عالم همه انگشتر و تنها تو نگینی
چارده قرن به دنبال شما خانه به دوشیم
چارده قرن سرودیم چنانی و چنینی
گفتیم و سرودیم و نوشتند قلم ها
حق را نتوان وصف کند اهل زمینی
در سوره ی توحید، تو تفسیر خدایی
این مصرع عشق است ز گفتار امینی
ای شاه ولایت، علی عالی اعلی
قرآن خدا در دل هر اهل یقینی
تو اسوه ی صبری و سزاوار ثنایی
شایسته ی ده روز غدیری و قرینی
«دیوانه شدم رفته غزل سمت رباعی
دارم به سر از عشقِ علی، شورو نوایی
گفتم که برای شب قدرش بنویسم
شد چارده و اند سده سوز جدایی
شمشیر ادب کرد و وضو ساخت به زهری
می گفت اذان را به چه آواز حزبنی
پیشانی خود را به شه و فرقِ سرش زد
خونین شده عالم به تمنای جبینی
این شاعر دل خسته امیدش به در توست
ایکاش مرا هم ز سر لطف ببینی
بار گنهم گر چه زیاد است ولیکن
شادم که عطا بخش و خطابخش ترینی
شاعر جوان
#مجید_امیری_سوادکوهی#تسلیت....
@behtarin_farmandeh #حسبی_الله