کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد

#فاطمه_ملکی
Channel
Politics
News and Media
Social Networks
Prohibited Content
Persian
Logo of the Telegram channel کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گرد
@behnimaPromote
1.56K
subscribers
18.1K
photos
18.1K
videos
18.4K
links
https://t.center/behnima ارتباط با ادمین @BEH_Naam23
#محمدنوری‌زاد از داخل زندان :
«مردم ما هیولای جمهوری‌اسلامی را به خود واگذارند، و صندوق‌های رأی را بر کله ی همین اهریمن و هیولای سرطانی بکوبند»

✍️ به نام خدای آزادی
از انفرادی نوری‌زاد تا انتخابات

پرده اول:
شنبه ۱۹ خرداد بود که آقای نوری‌زاد تماس گرفتند و گفتند؛ به خاطر عدم توجه مسئولین زندان به حقوق زندانیان؛ از جمله گرانفروشی میوه و ارزاق زندانیان و مافیای مواد مخدر، از امروز اعتصاب غذا را شروع میکنم و به ملاقات هم نخواهم آمد، و تماسی هم نخواهم داشت.
روز بعد او را به انفرادی منتقل میکنند. پس از پنج روز باخبر شدیم که به بند منتقل شدند.

پرده دوم :
چهارشنبه ۶ تیر با وجودیکه میدانستم ایشان برای ملاقات نخواهند آمد، به اوین رفتم؛ چرا که دکتر دندانپزشک ایشان نامه ای را به تاریخ ۱۲ تیر جهت اعزام آقای نوری زاد به بهداری اوین نوشته بودند که باید به دست مسئولین میرساندم.
پس از بالا و پائین رفتن ها، آقای حق جو مسئول جدید سالن ملاقات نامه را دریافت کردند. جویای حال آقای نوری زاد شدم؛ گفتند: من خبر ندارم، باید خوب باشند. به طبقه سوم برای ملاقات رفتم؛ منتظر ماندم، ولی از آقای نوری‌زاد خبری نشد؛ از هم بندی‌ها سوال کردم؛ خبر درستی به من ندادند. مجددا به دفتر آقای حق جو مراجعه کردم و گفتم؛ من باید بدانم که آیا ایشان همچنان در اعتصاب هستند یا نه؟
گفتند: تا بیست دقیقه دیگر رئیس زندان، آقای فرزادی می آیند؛ بمانید و با ایشان صحبت کنید. معاون بند ۸ آقای سنجری هم آنجا بودند. گفتند؛ حالشان خوب است.
منتظر ماندم؛ خبری نشد. معاون رئیس زندان آقای توسلی آمدند.
گفتند: حالشان خوب است. گفتم: سه شنبه آینده وقت دندانپزشکی دارند، ایشان را حتما بفرستید و اگر نیامدند به من اطلاع بدهید تا وقت دکتر آزاد شود. قول دادند که به من خبر میدهند.

پرده سوم:
سه شنبه ۱۲ تیر به امید دیدار آقای نوری‌زاد به دندانپزشکی رفتیم؛ تا ظهر منتظر ماندیم. خبری نشد.

پرده چهارم:
چهارشنبه ۱۳ تیر به اوین رفتیم؛ ملاقات حضوری بود؛ آقای نوری زاد آمدند؛ کم جان و کم انرژی.
پرسیدم: در این یکماه بی خبری چه بر تو گذشته؟! او تعریف میکرد و ما دردمندانه گوش میدادیم:
«پس از انتشار اعتراض من، روز یکشنبه ۲۰ تیر مرا از کارگاه به انفرادی بردند، حتی اجازه ندادند کتابی، دفتری با خود ببرم. از همان لحظه اعتصاب خشک را شروع کردم؛ نه آبی و نه غذایی خوردم تا روز چهارم که چشمانم سیاهی رفت؛ به حالت اغماء افتادم. مرا به بهداری برده و احیاء کردند، سپس به بند منتقل شدم.
روز بعد به کارگاه رفته بودم که دوباره آنجا بیهوش شدم. مرا به بهداری برده و به ناچار مرا به بیمارستان طالقانی منتقل کرده بودند. چشمانم را که باز کردم شب شده بود؛ خودم را روی تخت بیمارستان دیدم. صبح روز بعد مرا به اوین بازگرداندند.»
به او گفتم: این همه اتفاق افتاده و ما بی‌خبر بودیم...؟!!!…

از روز اعتصاب تا به امروز هم تلفنش قطع بوده، واقعا مرحبا به شما، دستمریزاد...!!!
مسئولین زندان بدانند و حتما میدانند که به لحاظ قانونی فقط یک روز، "فقط یک روز" میتوانند زندانی را در انفرادی نگه دارند، و زیاده برآن بدون مجوز غیر قانونی است.
چه میگویم: قانون...؟!!!!!
شما برای زندانیان مرگ تدریجی را رقم می زنید و ابایی هم ندارید، ولی بدانید مسئول تمامی این رفتارهای غیرقانونی و غیر انسانی شما هستید.
در حین صحبت ها متوجه شدم که متاسفانه ایشان را به سهو یا به عمد به دندانپزشکی اعزام نکرده اند. باید اعتراضم را به معاون زندان برسانم و به او بگویم: که چه شد قول و قرارشان؟!!

پرده آخر:
بحث شیرین انتخابات در اوین هم ما را رها نمیکند؛ یکی از خواهران آقای نوری زاد پرسید: مردم می‌پرسند چه کنند؟ آقای نوری زاد با عصبانیت پاسخ داد: چه کنند...؟!!
📍«مردم ما هیولای جمهوری اسلامی را به خود واگذارند، و صندوق های رای را بر کله همین اهریمن و هیولای سرطانی بکوبند.»

#فاطمه_ملکی
۱۴ تیر ماه ۱۴۰۳

https://t.me/behnima/54085
🔴 و لبخند هایی که به پشت میله ها می روند!

آقای خامنه ای! آقای رئیسی! آهای آقایانِ جمهوری اسلامی!

خوب به لبخندهای معصومانه ی این جوان نگاه کنید. نمی دانم شما آقایان چقدر او را می شناسید اما میخواهم از شناختی که خود، از او دارم برایتان بگویم.

نامش "علی" ست؛ فرزند پدری به نام "محمد" و مادری به نام "فاطمه". شمار روزهای زندانِ "محمد" از یک سال تجاوز کرده و همچنان نیز ادامه دارد. روز گذشته "علی" و "فاطمه" به اوین آمدند تا "علی" برای ۳ سال و نیم آینده هم جوار پدرش شود که البته به لطف مرامِ مزدورانتان او را نه به کنار پدر بلکه به کیلومترها دورتر یعنی به زندان تهران بزرگ اعزام کردید. می پرسید برای چه؟ من جرم "علی" را اینگونه عنوان میکنم: پسرِ پدر بودن!

باور کنید که حقیقت در همین یک جمله و سه کلمه خلاصه می شود؛ چرا که با یقین می گویم اگر عمرِ ۳۰ و چند ساله ی "علی نوری زاد" را با موشکافانه ترین ذره‌بین های اطلاعاتی و مجهزترین تلسکوپ های امنیتی تان زیر و رو کنید و شخم بزنید، محال است که پشیزی از کژی، نادرستی و نامهربانی در وجودش بیابید.

متاسفانه شما و دژخیمانِ دستگاه امنیتی تان به "فاطمه" نیز رحم نکرده اید و او را هم به "خانه ای امن" جهت ارائه ی پاره ای از توضیحات فراخوانده اید! راستش را بخواهید قواره ی اینگونه ژست های مؤدبانه و اخلاق مدارانه به دم و دستگاه خصمانه ی شما کمی گشاد به نظر می آید! رخت های این چنینی به تن شما نمی آید و تا بوده از شما جز حبس، تبعید، اعدام و... در خاطرمان نیست!

اما آقایان هنوز دیر نیست! هنوز که قدرت دارید و هنوز که حکومتی (هر چند پوشالی!) دارید، بیایید و درها را به روی مردان و زنان شریفی که به بند کشیده اید باز کنید. انسان ها را نکشید! اعدامشان نکنید! باور داشته باشید که با هر قطره خونی که از چنگال شما ریخته می شود، مشتی از بذر کینه و انتقام در سرشتِ پاکِ مردمِ این سرزمین پاشیده می شود و من سخت از آن روزی می ترسم که فصلِ برداشتِ محصولی که خود آنرا کاشته اید؛ برسد و سیلابِ خون در کوچه و خیابان های این سرزمین به راه افتد.

تا ۱۰ روز دیگر ۲۷اُمین سال از زندگیم را آغاز می کنم و در این زمان شما را فقط به یک چیز توصیه می کنم که آن هم این است: تا می توانید تاریخِ ظالمان و ستمگران پیش از خودتان را بخوانید و بترسید از تاریخی که بخواهد برای شما تکرار شود!

#مهرداد_گریوانی
یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۳۹۹ - تهران

#علی_نوری_زاد
#محمد_نوری_زاد
#فاطمه_ملکی
#نه_به_زندان
#نه_به_اعدام
#اعتراضات_سراسری
#اعتصابات_سراسری
#بیدادگاه_انقلاب
#فقر
#تورم
#گرانی
#آزادی
#عدالت

@behnima