رهبران و پیروان کدامیک دیگری را هدایت میکنند؟
دکتر
محمد محمدی - پدر همسرم- نمایندۀ گرگان و آققلا در نخستین مجلسِ پس از انقلاب بود. به دلیل زوایهای که او با سیاست های جمهوری اسلامی داشت، سخت مغضوبِ "امت حزبالله" شده بود به طوری که در حوزۀ نمایندگی خودش، در نماز جمعه و راهپیماییها و حتی در مراسم صبحگاهی مدارس، مرگ بر
محمد محمدی نیز به انتهای شعارِ مرسومِ و طولانیِ مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی و ... اضافه شده بود!
به دلیل رواج این شعار در مدارس، برادران و برخی اقوامش در صدد ترک تحصیل برآمدند....
باری، یک بار که
محمدی در دانشگاه منابع طبیعی گرگان مشغول سخنرانی بود، جمعی افراطی از میان همان "امت حزبالله" به او حمله کردند و ضمن ضرب و شتم شدید، بینیاش را شکستند.
آقای
محمدی با بینی شکسته، نزد مرحوم هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس میرود. هاشمی با دیدن او تأثری همراه با لبخند از خود نشان میدهد و میگوید: ما که با این کارها موافق نیستیم!
محمدی در مقابل از او میخواهد که اگر واقعاً با این کارها موافق نیست، صریح و علنی علیه مسببان آن موضع بگیرد.
هاشمی میگوید: ما نمیتوانیم به خاطر شما حزبالله را از خود برنجانیم. اینها نیروی اصلی مدافع نظام هستند و موضعگیری علیه آنها به دلیل ضرب و شتم شما به مصلحت ما نیست.
محمدی که انتظاری هم جز این پاسخ نداشته است با لحنی تند خطاب به آن مرحوم میگوید: آقای هاشمی! این شتری که به حرکت در آمده است درِ خانۀ تک تک شما زانو خواهد زد. همانطور که امام علی در جریان حملۀ انقلابیون بصره و مدینه به منزل عثمان بن عفان گفت؛ نگذارید خلیفهکُشی رسم شود که اگر رسم شد، دیگر هیچ خلیفهای سر سالم به گور نخواهد برد.
مرحوم هاشمی بعدها خود مغضوب همین دسته از نیروها شد و از جور و ستم آنان به خدا پناه برد!
حال پرسش این است که مگر هاشمی مهمترین مرجع سیاسی نیروهای حزباللهی آن زمان نبود؟ پس چرا امکان امر و نهی جدی و علنیِ آنها را نداشت؟ پاسخش روشن است: به خلاف ظاهر امر، رهبران بیش از آنکه پیروان را هدایت کنند، خود توسط پیروان هدایت میشوند.
اصولاً بدون وجود جمعی پیرو، موقعیت رهبری برای افراد شکل نمیگیرد. در ابتدای کار، جمع پیرو، آمال و آرزوهای خام و منافعِ دم دستی خود را در بیانات یک چهرۀ خاص متبلور میبیند و به او اقتدا میکند. به تدریج اما این معادله معکوس میشود و رهبران برای حفظ و بسط قدرت و نفوذ خود، مهمترین دغدغه و نگرانیشان، جلب رضایت و تداوم وفاداری پیروان میشود.
پیروان و یا به تعبیر اریک هافر "پیروان راستین" در بسیاری موارد همان جمعیتی هستند که اریک فروم، آنان را گریزان از کشیدنِ بارِ کمرشکنِ آزادی میداند، اما اگر در رفتار همین جمعیت گریزان از آزادی دقیق شویم، در نقش سیاسیشان جز در مراحلی کوتاه و زودگذر، لزوماً جماعتی گوش به فرمان نیستند و به گونهای ظریف و تدریجی، منافع و علایقِ روانشناسانۀ هیجانی خود را در قالبِ آمال سیاسی به رهبران تحمیل میکنند و آنان را به قید و بند خود در میآورند به صورتی که جای رهبر و پیرو در روندی تدریجی به کلی عوض میشود!
از این رو، برای آگاهی از عملکرد نهایی هر گروه و دسته و جریان، نه به اظهارات رهبران آنها بلکه به علایق پیروانشان باید نگریست زیرا این پیروانند که در نهایت رهبران خود را هدایت میکنند.
بنابراین، نگرشی که پیروان را سیاهی لشکر و بیاهمیت و فاقد تأثیرگذاری میداند و بر نادیدهانگاری آنها اصرار میورزد، از نقش پنهان آنان در هدایت رهبران غافل است!
امروزه بسیاری از صاحبانِ رسانهها از جمله رسانههای مجازی مواضع شان با مواضع مخاطبانشان بالا و پایین میشود زیرا مهتمرین دغدغهشان از دست دادن همین مخاطبانِ اغلب ناشناس و گمنام است. این رسانهها به تصور خود، افکار عمومی مخاطبان را جهت میدهند حال آنکه این بیشتر مخاطبانند که خط مشی اطلاع رسانی آنان را تعیین میکنند.
وقتی در رسانه وضع اینطور است در اغلب گروههای سیاسی که واویلا!
#احمد_زیدآبادی #محمد_محمدی_گرگانی#هاشمی_رفسنجانی#اریک_هافر#اریک_فروم@ahmadzeidabadhttps://instagram.com/ahmadzeidabadiii