نمک گندیده و گندیدهگی نمک
من هرچه میاندیشم درنمییابم که چگونه میشود جای استادانی چون امیر مازیار و مسعود علیا را پر کرد؟ همچنین نمیفهمم که چگونه میتوان بر ستمی که از این راه بر دانشجویان آنان و بلکه بر کل دستگاه و نظام دانشگاه در ایران میرود چشم بست و چیزی نگفت؟ کسانی که چنین تصمیمهایی میگیرند چه طرح و نقشهای دارند و میخواهند ایران را به کجا ببرند؟
اگر جامعهی دانشگاهی کشور و نهادهایی چون انجمنهای علمی پیش از این دربارهی امثال محمد فاضلی و حسین مصباحیان و حسین مفتخری و محمد راغب و نگار ذیلابی و... و سالها پیش از آن دربارهی امثال هادی عالمزاده و... بطور مؤثر و پیگیر اقدام کرده و تا حصول نتیجهی مطلوب از پای ننشسته بودند آیا اکنون شاهد این اندازه از رفتارهای تند و بیپروا در تعلیق و اخراج استادان طرازنخست دانشگاههای کشور میبودیم؟
و جا دارد که بپرسیم و توجه داشته باشیم که در جایی و در حالی که با استادان برجسته و بزرگ و شناختهشده در دانشگاههای تهران چنین رفتارهایی میشود بر استادان و اعضای هیئت علمی جوان در شهرستانها چه میرود؟
+ دربارهی مورد غامض و عجیب و غریب حسین مفتخری پیش از این اشارهای کرده بودیم. اینجا بایسته است به سویهای دیگر از ماجرای او، اگرچه خودش ناراضی و حتی مخالف باشد، اشارهای کوتاه داشته باشیم. این اشاره دستکم از دو جهت ضرورت و اهمیت دارد: یکی از جهت مصالح صنفی دانشگاهیان که فراتر از مصالح اشخاص است. دیگر از جهت آشفتگی در نظام تصمیمگیری وزارت علوم و اجزای آن.
مفتخری سال پیش، به بهانههای گوناگون اما در اصل به دلیل امضای یک بیانیهی ساده که محتوای آن صرفا دفاع از حریم دانشگاه و دانشجویان بود، زودهنگام بازنشست شد. مسألهی وی نخست به دیوان عدالت اداری و سپس بناچار به وزارت علوم کشیده شد. دیوان عدالت اداری در مرحلهی نخست به دانشگاه ابلاغ کرد که موضوع ایشان در دست بررسی است و بنابراین تا صدور حکم نهایی بایستی ایشان را به وضعیت پیشین بازگردانده و حکم بازنشستگی را متوقف کنند. دانشگاه بناچار با توقف اجرای حکم بازنشستگی موافقت؛ اما از بازگشت به کار و پرداخت حقوق وی به مدت حدود هفت ماه خودداری کرد. دیوان عدالت اداری ابلاغی دیگر صادر و صراحتا و قاطعانه دانشگاه را به پرداخت حقوق و مزایای معوق مکلف کرد و معرفی مستنکف یا اشخاصی که مانع اجرای دستور موقت گردیدهاند را خواستار شد. این بار هم حکم دیوان عدالت اداری معوق و معلق ماند! ناگزیر کار به وزارتخانه کشید. پس از نزدیک به دو ماه رفتوآمد و گفتوگو سرانجام شخص وزیر علوم با صدور دستور قاطع کتبی دانشگاه را مکلف کرد که در اسرع وقت حکم ایشان، برپایهی دستور دیوان عدالت اداری به عنوان هیئت علمی آموزشی، طبق روال و وضعیت پیشین، صادر و تمامی حق و حقوق معوق وی پرداخت شود. این بار نیز، دانشگاه برخلاف دستور وزیر حکم هیئت علمی پژوهشی، و نه آموزشی، صادر و تاکنون جز پرداخت مبلغی علیالحساب به عنوان حقوق یک ماه اقدام دیگری نکرده و نسبت به اجرای دقیق و کامل مفاد دستور وزیر تعلل کرده است. شنیدهها حاکی از آن است که رئیس دانشگاه صراحتا اعلام کرده که مفاد دستور وزیر را اجرا نخواهد کرد!!!!
گویا مانند نمونههای مشابه در دانشگاههای دیگر در اینجا نیز با یک مدیر آتشبهاختیار سروکار داریم.
این نمونهی عجیب و غریب - که البته دیگر برای ما چندان هم عجیب نیست فقط مایهی تاسف و نکرانی فراوان است - را از این جهت آوردیم که بگوییم در جایی که با حکم و ابلاغ دیوان عدالت اداری و دستور صریح وزیر چنین برخورد میشود چیزی جز این نمیتوان گفت که:
هرچه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک.
یک نکتهی دیگر را نمیتوان بدون اشاره گذاشت و گذشت و آن اینکه حسین مفتخری جانباز جنگ است. چهل و یک سال است که با یک پا، که آن نیز به شدت آسیبدیده و ضعیف است، زندگی میکند. آیا این است سزایی که مدیران آتشبهاختیار برای امثال وی در نظر گرفتهاند؟
این نمونهای از کاروکردار حضرات مدیران و سررشتهداران با جانبازی فروتن و بیادعاست. وای به حال مردم عادی.
#داریوش_رحمانیان دهم شهریور هزار و چهارصد و دو
https://t.center/mardomnameh