بریده‌ها و براده‌ها

#خدا
Channel
Blogs
News and Media
Education
Psychology
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel بریده‌ها و براده‌ها
@bbtodayPromote
7.86K
subscribers
19.9K
photos
6.22K
videos
44.5K
links
you are not what you write but what you have read. رویکرد اینجا توجه به مطالب و منابع مختلف است بازنشر مطالب به معنی تایید و موافقت یا رد و مخالفت نیست! https://t.me/joinchat/AAAAAEBnmoBl2bDScG2hOQ تماس:
🍂
▪️ادامه از متن قبل
دومین رویارویی من و نصیری سه سال پیش بود که باز هم جنبه‌ی انتقادی داشت. یادداشتی مطول نوشته بودم در نقد رسانه‌های نارسای نظام و آن‌جا نیز ضمن دفاع از آوینی، تا دل‌تان بخواهد نصیری را نواخته بودم. از این نوشته بودم که هر چه گفتار آوینی بوی عقیده می‌داد، آدمی از رفتار نصیری جز عقده مشاهده نمی‌کند. صاف و پوست‌کنده نوشته بودم: «آوینی برای من مرد نیایش بود و روایت ماندگارش تجلی صداقت؛ برعکس نصیری که حکایت الباقی مردان زمخت سیاست، کارهایش بیش‌تر به نمایش می‌خورد. من آوینی را وقتی که کامران بود هم دوست داشتم ولی نصیری حتی زمانی هم که با تأیید ره‌بر انقلاب در کیهان بود، هرگز چنگی به دلم نمی‌زد.» آن روز هنوز #مهسا زنده بود و هنوز شهریور چهارصد و یک نیامده بود و هنوز این همه ورق برنگشته بود و هنوز این‌قدر تکلیف آدم‌ها با خودشان و نیز با نظام مشخص نشده بود و آری! هنوز خیلی مانده بود تا جبر تقدیر، من و نصیری را در یک جبهه قرار دهد. بماند که من بسته به روحیاتم هنوز خودم را در جبهه‌ی آوینی تعریف می‌کنم؛ بین #کامران و #مرتضی هم آن‌قدرها تفاوت نمی‌بینم. به زعم من آوینی با غزاله علی‌زاده هم که بود #آدم بود‌. حضرت هم نمی‌خواست ببندی پشت این آدم...
▪️
کلیپ نصیری و دوستان را که دیدم #خدا را شکر بیش‌تری کردم که در این حرکت هم‌راهی‌شان نکردم‌.‌ حضرت انسان؟ حضرت مهسا؟ بعد هم از تبرک با تربت ژینا بنویسی؟ آقای نصیری! نسل نو را یکی هم همین ازدیاد امام‌زاده و قدیس و قدیسه به این درجه از اعتراض رسانده؛ آیا نقض غرض نیست که از قبر خودشان بت‌خانه‌ای دیگر درست کنیم؟ مهساها و نیکاها و ساریناها با وجود همه‌ی استعدادهایی که داشتند، اوج هنرشان در این بود که از قضا بسیار عادی و معمولی بودند‌‌. کاش اشتباهی را که در اوایل جوانی‌تان با انقلاب پنجاه و هفت کردید، در اوایل پیری‌تان تکرار نکنید و سم مهلک قدیس‌سازی را به انقلاب چهارصد و یک نیز تسری ندهید. آقای نصیری! شما از سویی ادعا می‌کنی که نظام در برخورد با اعتراض‌های خیابانی بسیار خشن عمل می‌کند و از دیگر سو دو ماه مانده به سال‌گرد مهسا، ضمن بازی با عواطف نسل نو، جرقه‌ی آتش را روشن می‌کنی؛ قدر مسلم آن‌که به خیابان می‌آید، نه فرزند خارج‌نشین شما بل‌که بچه‌های بی‌گناه و بی‌پناه همین مردم‌ند. اگر خودشان خواستند به خیابان بیایند، آن بحث دیگری است اما ما #حق نداریم از تنوری رونمایی کنیم که فقط محل سوختن جگرگوشه‌های مردم است. والله نمی‌ارزد که در ازای قهرمان شدن ما، مادر یک محسن شکاری دیگر هم #آه بکشد...
▪️ادامه در متن بعد
#حق
#حسین_قدیانی
@ghete26

https://www.instagram.com/p/CuysbTRuHLt/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==
ماجرا از این قرار است!
احمد زیدآبادی

در این دو سه روز بعد از آخرین نوشته‌ام، دوستان عزیز و آشنایان و ناآشنایان بی‌شماری هر کدام به طریقی و لحنی از درخواست و توصیه گرفته تا تشرهای صمیمانه، خواسته‌اند که در تصمیمم برای "خداحافظی با سیاست" در این شرایط تجدیدنظر کنم.
من شرمندۀ همۀ این عزیزان و قدردان لطف و محبت تک تک آنها هستم، اما واقع این است که آنچه فرموده‌اند، بخشی از نادانسته‌های من نیست چرا که اصولاً پای چند فحش و ناسزا در میان نیست. همانطور که پیش از این هم گفته‌ام، فحش باد هواست و شاید دل کسی را خنک کند و موجب رنجش کس دیگری شود، اما اثر عملی بر آن مترتب نیست. ماجرای من اما سخت‌تر و پیچیده‌تر از این حرف ها شده است.
ماجرا از این قرار است که در این شرایط "مافوق حساس کنونی"! کنشگری به شیوۀ مألوف من، به امری پرهزینه و بی‌فایده تبدیل شده است و به زودی حتی غیرممکن می‌شود.
هزینۀ بی‌فایده، پوچ‌ترین و بی‌معناترین کاری است که از یک کنشگر سیاسی یا اجتماعی برمی‌آید و به نظرم نباید آن را پشتِ الفاظ رمانتیک و پر و سوز و گداز پنهان و یا توجیه کرد.
هر کس در این دنیا شیوه‌ای برای کار خود دارد، شیوۀ من هم در این ربع قرن اخیر این بوده که هر حرف و سخن و کار و اقدامی را در چارچوب تحلیلیِ مشخصی بدونِ لحاظ علایق و عواطف و احساساتم، توصیه کنم، حتی اگر آن تحلیل به نظرِ خیلی‌ها ناقص یا از اساس نادرست بوده باشد.
کسانی که در جریان بحث‌های خصوصی‌تر من بوده‌اند می‌دانند که شرایط پیش آمده، دور از انتظارم نبوده است. سال‌هاست در بارۀ ابعاد و جزئیات و تبعات آن به عنوان یکی از سناریوهای محتمل اندیشیده‌ام، به هراس افتاده‌ام، هشدار داده‌ام و در بارۀ راههای پیش‌گیری از آن تا نهایتی که از یک موجود دو پا برمی‌آید، تأمل و تلاش کرده‌ام و حتی از کوچکترین وبی‌اهمیت‌ترینِ شانس‌ها به بهای هزینه از اعتبار و آبرویم، استقبال کرده‌ام.
متأسفم که باید بگویم این تأمل و تلاش بی‌نتیجه مانده و گویا ما ایرانیان در این صد و پنجاه ساله محکوم به تحققِ بدترینِ سناریوها بوده‌ایم، مگر در چند موردی که خارج از اراده و توان‌مان، خدا به دادمان رسیده است.
شاید خدا دوباره به دادمان برسد و از آنجا که به ذهن‌مان خطور نمی‌کند و در محاسبات‌مان نمی‌گنجد، روزنی به روی این کشور بگشاید. خارج از این امیدواری متافیزیکی، من دیگر هیچ نشانه‌ای از راهِ برون‌رفتِ کم‌هزینه از این بحران  نمی‌بینم و اگر نگویم از امثال من، دست کم از خودِ من، هیچ کاری برنمی‌آید جز آنکه احتمالاً قربانی بی‌دلیل و بی‌اثر و بی‌سود و فایدتِ حوادثِ سهمگین پیش رو شویم و حتی بدتر از آن!
با این حال، خدا حافظی با سیاست در این مقطع، به معنای زمین گذاشتن قلم نیست. امور دنیا به سیاست منحصر نمی‌شود و حوزه‌های بسیارِ دیگری برای همراهی و همدلی از طریق این کانال وجود دارد. من فقط نمی‌خواهم نقش چراغعلی را در این وضعیت بازی کنم!
در روستای ما دو آدمی که نیازی به وصف روحیات و خصائل‌شان نیست، بر سر ملکی با یکدیگر در نزاع بودند و مردم بینوای و بی‌گناه را هم به اردوی خود فرا می‌خواندند. چراغعلی که به نظر خودش چیزکی می‌دانست، کارش اندرز و نصیحت این دو آدم و حامیان آنها شده بود که مکنید! چنین و چنان می‌شود!
دو لشکر خصم اما بنای هیچ نرمش و سازشی نداشتند و هر کدام سعادت خود را در قلع و قمع کامل طرف دیگر می‌دیدند. آنها مدتی بر نصایح چراغعلی چشم بر بستند اما چون او دست بردار نبود، هر دو به این نتیجه رسیدند که وراجی‌های چراغعلی مانع جنگ و ظفر نهایی آنان شده است و بنابراین، ابتدا باید او را گوشمالی سخت دهند تا زبان در کام گیرد. این بود که هر دو اردو، جمعی از "غیورمردان" خود را در تاریکی شب به سراغ چراغعلی فرستادند و او را "پَچِّ پچور" کردند و هر دو هم، کل داستان را به گردن دیگری انداختند!
بعد از این ماجرا، چراغعلی بستری شد و زبان در کام گرفت و فقط  گاهی زیر لب با خود زمزمه می‌کرد: می‌خواهید همدیگر را تا نفر آخر هلاک کنید؟ بفرمایید! راه هموار است!

#خدا_حافظی_از_سیاست
#امتناع_کنشگری
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
بریده‌ها و براده‌ها
Photo
زمان قضاوت خواهد کرد، آیا از تاریخ درس گرفته بودیم یا درسی خواهیم شد در تاریخ.


لحظۀ خداحافظی!

بازتاب مطلبی که خطاب به حامد اسماعیلیون نوشتم، مرا نسبت به آیندۀ این کشور از هر جهت روشن کرد؛ گرچه پیش از آن هم، برایم کم و بیش روشن بود.
از فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوزِ جنسی، بخشی از واکنش افرادی بود که در فضای مجازی و غیرمجازی به حمایت از آقای اسماعیلیون نثارم کردند.
من این سرزمین را سرزمین عطار و سنایی و مولوی و خیام و حافظ و سعدی می‌دانستم. هرگز فکر نمی‌کردم بخشی از مردم این سرزمین روزی به این نقطه برسند. حالا که رسیده‌اند، دیگر جای حضور من نیست. به هر حال، من هم از پوست و گوشت و خون و عصب ساخته شده‌ام. فشارها از همه سوست و من چنان تنها و غریب مانده‌ام که مرگ را بر هموطنی با چنین افرادی ترجیح می‌دهم.
این لحظه، لحظۀ خداحافظی من با سیاستی است که می‌خواهد با این شیوه و روش پیش برود. من این صحنه را ترک می‌کنم، چون هیچ رگی در وجودم با آن سنخیت ندارد و با سرتاسرش بیگانه‌ام.
از این به بعد، بر نوشتن کتاب‌هایم متمرکر می‌شوم و در این کانال نیز فقط در بارۀ تاریخ و امور انتزاعی می‌نویسم و کلامی از آنچه در این کشور می‌گذرد و خواهد گذشت، نخواهم نوشت. این تصمیم برگشت‌ناپذیر است.
اگر ممنوع‌الخروج نبودم و پاسپورت داشتم، برای مدتی به یاد دوران شکوفایی فرهنگ ایران، به سمرقند یا بخارا می‌رفتم و یا راهی عراق می‌شدم و به یادِ لحظه‌های غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن می‌شدم.
با این همه، من عاشق وطنم هستم. برایش دعای خیر می‌کنم و این تنها کاری است که فعلاً از دستم برمی‌آید.

#احمد_زیدآبادی
#حامد_اسماعیلیون
#خدا_حافظی
#فرهنگ_ایران
#آینده_کشور
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مصطفی تاجزاده:
«بعد از آزادی، پدرم یک خوشحالی ویژه داشت؛ دیگر نگران نبود که هنگام مرگ در کنارش نباشم. رحمت خدا بر او باد که با آرامش خاصی رفت.
به زندانیانی فکر می‌کنم که والدین پیرشان چشم انتظار رهایی آنانند. کاش زندان داغ تنهایی را در ایام وداع بر دل هیچ پدر و مادری نگذارد.»

https://twitter.com/mostafatajzade/status/1014111034028838912
🔹نگاه؛

خاصیت #تروریسم از هم پاشیدگی بافت اجتماعی در ساحت اذهان جامعه است. برای همین عموما خیلی بیشتر از تلفات انسانی، عملیات تروریستی تلفات فکری و ذهن در جوامع قربانی بر جای می‌گذارد.

بعد از خاموش کردن آتش واقعه، باید فکری بحال آتش دل‌ها کرد خصوصا وقتی طرف مقابل با اطمینان تمام و با نام #خدا تا آخرین گلوله خشابش را شلیک می‌کند.

من بجای مسوولین بودم، ملت تهران را امشب به فریاد یک‌پارچه‌ی غریو #الله_اکبر فرا می‌خواندم. مطمئن باشید این فریاد دقیق‌تر و قوی‌تر از گلوله‌های تک‌تیراندازان مجاهد، به هدف اصابت خواهد کرد.

داعش و جهان باید بفهمند که #تهران، #پاریس و #لندن نیست.
🔻🔻🔻
#جهان_وطن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و کسی که بعداز مظلوم شدن یاری طلبد، ایرادی براونیست. مجازات بر کسانی است که به مردم ستم می‌کنند.برای آنان عذاب دردناکی است!
@VahidOnline t.co/2spueZTAgo
متن منسوب به #خدا، صدای #سعیدطوسی، ترجمه #مکارم