«و اینک چهلسالگی انقلاب...»
نمیتوان انکار کرد که بزرگترین پرسش تاریخ معاصر ما «فهم انقلاب ۵۷» است. چه شد که انقلاب شد؟ چه کسانی چرا چگونه انقلاب کردند؟ و اساساً کلید فهم تاریخ معاصر ایران نیز فهم انقلاب است. نظریههای زیادی برای فهم انقلاب ۵۷ مطرح شده که بیشترشان نهتنها نارسا که اصلاً نامعقول و حتا مُهملند. در نوشتاری کوتاه پاسخ خود را به این پرسش میدهم.
قرن بیستم قرن
ایدئولوژیهاست. حاکمان قرن بیستم تودههایی بودند که
ایدئولوژیها آنها را به مشتی گرهکرده تبدیل کرده بود. حتا اگر پیشوایی مطلقالعنان حاکم بود، آن پیشوا سرشتی متفاوت از فرمانروایان قرنهای گذشته داشت. حتا کسی چون هیتلر به این دلیل پیشوا شد که تجسم عینی ارادۀ ملیِ بخش بزرگی از آلمانیها بود. قرن بیستم را باید به زبان
ایدئولوژیها خواند و فهمید. اگر مارکسیسم و فاشیسم (و همچنین لیبرالیسم) را از قرن بیستم بگیریم هیچ از آن نمیماند. تاریخنگاران از تعبیرِ «قرن بیستمِ کوتاه» سخن میگویند؛ یعنی قرن بیستم در حقیقت در ۱۹۱۷ با انقلاب روسیه آغاز و با فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱ پایان یافت. پس آغاز و پایان قرن بیستم را
ایدئولوژی نشانهگذاری کرده است.
یگانه کلید فهم انقلاب ایران هم همین چشمانداز ایدئولوژیک است. برای بسیاری انقلاب ایران به پرسشی چنان غامض تبدیل شده که دست به دامان تئوریهای توطئه شدهاند. آنها که این دست تئوریها قانعشان نمیکند بر آمار و ارقام اقتصادی ایران در دوران پهلوی ذرهبین گذاشتهاند و به چند نمودار دل بستهاند. آنقدر محتاج پاسخند که حتا مدعی میشوند ریشۀ انقلاب در همان تورم بالای دو سال آخر دوران پهلوی است! عجیب است که چرا ۴۰ سال تورم پس از ۵۷ باعث انقلاب نشد، اما دو سال تورم از ۵۵ تا ۵۷ باعث انقلاب شد! گروهی دیگر هم همین آمار اقتصادی را به شیوهای معکوس تفسیر میکنند و دلیل انقلاب را به تعبیر عامیانه «شکمسیری» میدانند. این تفسیر هم به همان اندازۀ تئوریِ «گرسنگی مردم» نامعقول و حتا مهمل است. گروهی هم دلیل انقلاب را در «شکاف طبقاتی» مییابند. اما چگونه ممکن است مردمی که از روستاها با یک دست لباس مندرس به شهر آمدند و در عرض سه دهه به شهرنشینانی متوسط تبدیل شدند نسبت به طبقۀ بالاتر خود ناگهان چنین کینهای پیدا کنند که هیچگاه در تاریخ ایران سابقه نداشته است! و عجیبتر اینکه چنین ادعایی در شعارها و سخنرانیهای انقلابیها بازتاب بسیار کمرنگی داشته است. این نظریه نیز نامعقول است و بیشتر نتیجۀ درماندگی در فهم مسئلهای غامض است.
هیچکدام از اینها انقلاب را روشن نمیکند، مگر «
ایدئولوژی». بندبند انقلاب ایران ایدئولوژیک بود. بافتهای تمامعیار از سه
ایدئولوژی نیرومند و بسیار پرنفوذ: «اسلامگرایی»، «مارکسیسم» و «جمهویخواهی». آن نیروی مهارناشدنی که انقلاب ۵۷ را رقم زد از این
ایدئولوژیها میجوشید. اما سه نکتۀ بسیار مهم!
یک: دو جریان مارکسیست و جمهوریخواه بدون جریان اسلامگرا هیچ بختی برای مؤفقیت نداشتند و اصلاً دستشان به تودهها نمیرسید.
دو: در اندیشۀ سیاسی تعبیری با عنوان «ادیان سیاسی» وجود دارد. ادیان سیاسی به معنای «ادیانی که سیاسی باشند» نیست! ادیان سیاسی در واقع همان «
ایدئولوژیهای سیاسی مدرن»اند. یعنی مارکسیسم نوعی «دین سیاسی» است، فاشیسم نوعی «دین سیاسی» است. در غرب با افول مسیحیت و سکولار شدن جامعه،
ایدئولوژیهایی سیاسی برآمدند که کارکردی مشابه دین داشتند و جهانبینی و شیوۀ زندگی ارائه میدادند، به همین دلیل به آنها «دین سیاسی» میگویند. اتفاق خاصی که در انقلاب ایران افتاد این بود که در کنار دینِ سیاسیِ «مارکسیسم»، یک دینِ سیاسیِ واقعی و سنتی هم وجود داشت که به انگارههای ۱۴۰۰ سالۀ نیرومندی اتکا داشت: «تشیع»! کسانی که در فهم انقلاب ۵۷ «تشیع» را رها میکنند و به آمار اقتصادی میچسبند به حدی از واقعیت فاصله گرفتهاند که به گمانم در اسرع وقت باید درمان دارویی را آغاز کنند.
سه: انقلاب ۵۷ یکی از متبحرترین انقلابهای تاریخ در نهادینه کردن خود بود. این انقلاب خود را از شکل شور انقلابی به سازماندهی حکومتی تبدیل کرد. انقلاب هدر نرفت، بلکه خود را نعلبهنعل و عنصربهعنصر به حکومت تبدیل کرد. به همین دلیل، ما امروز انقلاب ۵۷ را به عینه در زندگی خود میتوانیم مشاهده کنیم. کسانی که از انحراف انقلاب سخن میگویند از همان ابتدا خودشان انقلاب را اشتباه فهمیده بودند و مشکل از عینک کژبین خودشان بود. انقلاب ایران منحرف نشد؛ حتا تا به امروز. اگر کسی مخالف این ادعاست بهتر است سخنرانی امام خمینی را در سال ۴۲ گوش دهد. دلیل این عدم انحراف این بود که انقلاب خود را به ماهرانهترین شکل نهادمند کرد.
مهدی تدینی
#پاره_نوشته،
#انقلاب،
#ایدئولوژی@tarikhandishi