#زندگینامه_شهید_مصطفی_احمدی_روشن #قسمت_هفتم#مصاحبه_با_خانواده_شهید 🔍 در مدیریت خانواده، چطور مسئله را حل کردید؟
📝 از اولی که ما ازدواج کردیم، ایشان می دانستند که من دنبال فرماندهی در خانه نیستم این برای آقا مصطفی مهم بود و با هم در این مورد صحبت کرده و روحیه هم را شناخته بودیم و تفاهم داشتیم. بگذارید کمی مصداقی تر بگویم. مثلا ایشان خیلی عاشق ماشین بود و شاید چند مدل ماشین از 206 تا گل تا ماکسیما و تویوتا تا آزرا خریدند البته من مشکل داشتم و می گفتم درست نیست آدم این قدر دنبال عوض کردن ماشین باشد. اما در
زندگی مصطفی، یک چیز خیلی آشکار بود و آن اینکه او به هیچ کدام از این ماشین ها و امکانات دل نمی بست. درست است که سعی می کرد به قول معروف راحت
زندگی کند اما هیچ گاه اهل اسراف و ریخت و پاش و ... نبود. حتی یکی از اقوام ما می گفت من فکر می کردم از آقا مصطفی حزب الهی ترم اما او شهید شد و معلوم شد، می شود ماشین خوب سوار شد، لباس مارک دار پوشید، شیک
زندگی کرد و بهترین هتل رفت اما شهید هم شد زیرا موضوع این است که نباید دلبستگی داشت. خود مصطفی می گفت من پول را به زحمت در می آورم اما به راحتی خرج می کنم چون به مال دنیا دلبستگی ندارم. این را هم بگویم که در عین حال بهترین کمک ها را به اطرافیان می کردند مثلا در روستاهای اطراف نطنز و کاشان، خانواده ایی بودند که ما بعد از شهادت مصطفی متوجه شدیم از ایشان کمک دریافت می کردند.
🔍 شما از این کمک ها خبر داشتید؟
📝 نه، ببینید! همین ضد و نقیض ها را در کنار هم قرار داده بودند یعنی حتما لازم نیست همه جا تسبیح داشته باشی و چفیه بندازی و عکس آقا در حیب بگذاری تا راه را درست بروی. ممکن است مصطفی مثلا عکس آقا را همراه نداشت اما هر وقت آقا سخنرانی داشتند، ایشان با دقت گوش می دادند و جلوی تلویزیون می نشست و همه حواسش به سخنرانی بود تا همان چیزی را که رهبر انقلاب می گویند، عمل کند.
🔍 تقسیم بندی کارها در خانه چگونه بود؟
📝 چون مصطفی در خانه نبود، همه امور خانه با من بود و در تربیت علیرضا هم همین وضع بود.
🔍 چقدر در امور خانه و تربیت فرزند به شما اعتماد داشتند؟
📝 خیلی. این را من از رضایتمندی او از انتخابش می فهمیدم. چون مدام این را به من می گفت که از انتخاب تو راضی و خوشحالم. ما یک نوع تفاهمی داشتیم و در موارد اختلاف سلیقه هر دو کوتاه می آمدیم. مثلا در جای دیگری ایشان کوتاه می آمد. به عنوان مثال ایشان خیلی دوست داشت در قم
زندگی کند اما من نمی خواستم و ایشان کوتاه آمد و حرف مرا پذیرفت.
ادامه دارد...
#شهدایی_زندگی_کنیم🇮🇷 بسیج دانشجویی علوم پزشکی اردبیل
@barums